درباره عوارض کشنده آب و کتامین

پی نوشت: این پست را با عجله در زمان کوتاه و با احساس خستگی و بی قراری ناشی از کارهای زیاد نوشته ام. شاید این اثر مثبت یا منفی روی صحبتهایم داشته باشد.


در چند سال اخیر که به صورت پراکنده در جاهای مختلف در مورد سایکدلیکهایی مانند سیلوسایبین و کتامین صحبت کرده ام (#سایکدلیک)، عده ای در واکنش به چنین صحبهایی، از عوارض احتمالی سایکدلیکها صحبت می کنند.

این افراد 1) در برخی موارد اولین فکرهایی که از روی نگرانی به ذهن می رسد را مطرح می کنند. مثلاً صحبت در مورد عوارض یا اعتیادآور بودن آنها (که در بخشهای بعدی به آن اشاره می کنم). 2) در برخی موارد دیگر، ژست علمی و اینها به خودشان می گیرند مانند این پست دکتر چاووشی در اینستاگرام (ایشان را کلاً فالو نمی کنم و شناخت زیادی از ایشان ندارم. امرو چند نفر از دوستان این لینک را برایم فرستادند):

اسلاید اول دکتر چاووشی: “از سو مصرف کتامین اجتناب کنید”

جالب این است که به روش درست مصرف یا موارد مصرف اشاره نمی کنند یا به جایی ارجاع نمی دهند اما از سو مصرف (که به نظر درست می آید اما کمکی به ما نمی کند) صحبت میکنند. .

مانند این است که بگوییم از سو مصرف ديفن هيدرامين اجتناب کنید. خوب این که واضح است. می شود بفرمایید که روش درست مصرفش چیست یا کدام مرجع در این زمینه می تواند کمکم کند؟

آیا حواسمان هست با چنین جمله ای ذهن مخاطب را بایاس می کنیم؟ حتی اگر استدلال و شواهدی که در ادامه می آوریم، به سمت دیگری باشد (که غالباً نیست).

اسلاید دوم: “… میشه حدس زد که با مصرفش سیستم ادراکی و حسی مغز خاموش میشه

میشه حدس زد؟ ادارکی یا حسی؟ روانپزشک برای یک میلیون مخاطب باید با این دقت کلامی صحبت کند؟

بهتر نیست به جای حدس، کمی سرچ کنیم ببینیم چگونه کتامین در برخی بیماران در 40 دقیقه (که دکتر چاووشی بابتش 3-4 برابر روانپزشکهای دیگر پول میگیرد) برخی مدارهای نورونی مغز را یک بار برای همیشه ترمیم می کند؟

اسلاید سوم: تجربه شبیه به مرگ … به زبان علمی بهش میگن … K-Hole یا حفره کتامین

به زبان علمی بهش میگن حفره کتامین؟ این زبان علمیه؟ یا چاله کتامینی (خواستم خلاقیت به خرج بدهم و حفره را با چاله میدانی ترکیب کنم!)؟

تجربه شبیه به مرگ؟

کاملاً مشخص هست سرچ های عجولانه و پراکنده ای انجام داده اند و مرگ ایگو را ترجمه کرده اند به “تجربه شبیه به مرگ” که بیشتر NDE را تداعی می کند (که با سایکدلیک DMT قابل تجربه ست) نه مرگ ایگو.

این را جایی نخوانده ام اما به عنوان یک حدس، احتمال می دهم که مرگ ایگو ارتباط مستقیمی داشته باشد با دیفاولت نبودن موقتی DMN که در تجربه سایکدیلک داریم یا به قول روانکاوهای قدیمی، ورود به دنیای تاریک و پهناور ناخوداگاه.

اسلاید چهارم: …

به خاطر کمبود وقت و باطل بودن بیش از حد این صحبتها (حداقل برای ظرفیت روانی الان من) بقیه را نمی نویسم ولی در کل برایم جالب است که یک روانپزشک چگونه می تواند این همه خطا داشته باشد.

دانا در یک حوزه، نادان در حوزه دیگر

اتفاقاً گاهی کسانی که به عنوان متخصص یک حوزه شناخته می شوند، کمتر می دانند یا موضع اشتباه تری می گیرند. آنها مثل مربی فوتبالی هستند که به مردم می گویند مبادا که به توپ دست بزنید. این خطاست. اما این را در نظر نمی گیرند که ممکن است صحبت در مورد هندبال باشد یا اصلاً مقوله ورزش، رشته دیگری جز رشته من را هم در شامل شود.

دو سال پیش، چند ساعت با یک روانپزشک ایرانی در نروژ صحبت کردم. قاطعانه مخالف سایکدلیک ها بود. در نهایت با تعدادی لینک مقاله و کتاب بیهوشی میلر (چاپ 2020) و چند کتاب دیگر کامل موضعش را تغییر داد و بسیار قدردان بود. می گفت من هیچ اطلاعاتی درباره این مواد نداشتم.

اطلاعات غالب روانپزشکان، فقط در مورد داروهای مرسوم فعلی هست. نسبت به بقیه موارد غالباً نگاه منفی دارند. (یک بار بر اساس برخی صحبتهای نسیم طالب این موضوع را توضیح خواهم داد)

بیچاره کسی که به جای مراجعه به منابع دست اول و دست دوم (مانند مواردی که یک سال پیش به آن اشاره کردم: کتامین تراپی یا این) از اینجا اطلاعات می گیرد.

بنابراین بسیار مهم است که از منبع و مرجع درست استفاده کنیم. حتی اگر نمیخواهیم از فضای اینستاگرام و زبان فارسی خارج شویم، کسانی مثل دکتر احیایی را برای چنین موضوعی مرجع قرار دهیم؛ کسی که فعالانه درگیر چنین موضوعی هستند و داده های بسیار ازرشمندتری در این زمینه دارند.

کنجکاوی یا ترس؟

گاهی ما کنجکاوی‌ای در این زمینه نداریم که داشتن منبع و مرجع درست، بتواند به ما جواب بدهد.

تقریباً در تمام مخالفت هایی که من دیده ام، مسئله طرف، سایکدلیک نیست بلکه ترس از یک ناشناخته ست. آنها نسبت به هر پیشنهاد مشابهی همین جواب را خواهند داد (شاید حتی در مورد پیشنهادی مثل رفتن به شهربازی).

آخرین موردی که سراغ دارم مربوط به پریشب است. با دوستی صحبت میکردم که عضو هیئت علمی دانشگاه دولتی یک مرکز استان استو شک ها و تردیدهایی که مطرح می کرد، بیشتر از آنکه شبیه علامت سوال باشند، علامت نقطه بودند (یعنی پایان یک جمله خبری).

برای همین است وقتی اینهاً می شنوند که مثلاً کتامین می تواند عوارض خاصی داشته باشد، وحشت زده می شوند. در حالیکه آب هم عوارض زیادی دارد (مثلاً خطر خفگی یا سوختن).

یک نکته بسیار مهم این است که وقتی می گوییم مثلاً کتامین خوب است؛ در کنارش باید بگوییم برای چه کسانی خوب است؛ چگونه و تحت نظر چه کسی باید آن را مصرف کنند؛ پروتکل مصرف و درمان آن چگونه است، هشدارها و خط قرمزها (مثلاً داشتن دو قطبی) و … ؛ همانطور برای شنا کردن هم پرتکل های ناگفته زیادی داریم (مثلاً می دانیم وقتی شنا بلد نیستیم نباید تا عمق 50 متری دریا برویم، بعد از شیرجه باید از آب بیاییم بیرون. اگر آسم داریم بهتر است جای عمیق نرویم و …)

اما وقتی اساساً از چیزی مانند کتامین (که برای ما نا آشناست) می ترسیم، دیگر کنجکاوی و جستجوگری، ما را هدایت نمی کند؛ صرفاً می ترسیم و ترکیب این ترس با زبان بازی و اینتلکچوالیزم و موارد مشابه تبدیل می شود به طرح تردیدها و سوالات به ظاهر معقول که جوابهای تقریباً قطعی در منابع دم دست به آنها داده شده.

و در موارد دیگری، احتمالاً تمایل به جذب فالوور بیشتر هم باعث میشود که صحبتهایی مانند پستی که در بالا به آن اشاره کردم داشته باشیم. در این مورد، انگیزه های دیگری هم ممکن است وجود داشته باشد برای مثال ایشان بسیاری از مراجعین خودشان را به روانپزشکی در همان مرکز خودشان ارجاع می دهند برای تجویز داروهای مرسوم (که می توانند بسیار مفید باشند: تجربه شخصی خودم). حالا چگونه بیایند از روشهای جدید دیگری صحبت کنند که خودشان ندارند؟ چگونه چیزی را تایید کنند که در چند سال دوره روانپزشکی آن را نخوانده اند؟ می شود اما همین مورد، یک انگیزه پنهان باشد.

هزینه پنهان صحبتها و اعمال ما

می توان صحبتهای کلی زیادی در این زمینه کرد ولی مستقیماً به یک مثال اشاره می کنم:

تقریباً دو سال پیش یک بار دوستی به من زنگ زد و از حال وحشتناکی که داشت تجربه می کرد گفت. از افسردگی شدید و اینکه به مرز بن بست نهایی و اقدام به خودکشی رسیده است.

معلم دبیرستان بود و داشت بازنشسته می شد. دو دهه دارو مصرف میکرد. نتایج خوبی هم گرفته بود اما دیگر بدنش مقاوم شده بود و هیچ چیزی اثری نداشت.

قطعاً همین کیس، یک کیس بسیار پیچیده است که می تواند موضوع یک کتاب باشد؛ هر فصل آن از یک جنبه (از زیستی بگیریم تا روانی و خانواده و اجتماع و …). از این بگذریم.

من به ایشان پیشنهاد کردم که به دکتر احیایی مراجعه کنند. بعد از مدت بسیار کوتاهی زنگ زد و گفت حالش دگرگون شده. بسیار خوشحال بود و نمی دانست چگونه تشکر کند. فیلم ایشان هم در صفحه دکتر احیایی منتشر شده. البته چنین درمان دارویی‌ای بخشی از پازل درمان است.

چند مورد دیگر هم سراغ دارم که زندگی شان به قبل و بعد از کتامین تقسیم شده. ده ها مورد دیگر هم سراغ دارم که هیچکدام نگفته اند کتامین (البته با در نظر گرفتن یک سری نکات) برای آنها عارضه ای داشته.

فرض کنیم من به اینها هشدار می دادم که کتامین عوارض مرگ آور دارد، سمتش نروید. مسئولیت اخلاقی من اینجا چیست؟ عواقب این صحبت من چیست؟

هیچ کس چنین چیزهایی را محاسبه نمی کند و اتفاقاً مهمترین بخش داستان اینجاست: هزینه منفعل بودن و کاری نکردن.

این دو عکس را ببینید:

چقدر اشتباه گرفتن دو طناب زیر با هم ترسناک است:

طنابی که فکر میکنیم ابزار کشنده ای باشد، ممکن است تنها راه نجات باشد (به ویژه اگر در یک پرتگاه باشیم و یک دست قوی و گرم آن طناب را به سمت بیندازد و دست دیگرش برای کمک به سوی فرد دراز شود: یعنی دست درمانگر بیرونی یا درمانگر درونی مان)

Disclaimer یا رفع مسئولیت

بدیهی است در نهایت یک فرد متخصص و آگاه (نه کسی مثل من و نه لزوماً هر روانپزشکی) بهتر است چنین درمان دارویی‌ای را تجویز کند.

امیدوارم چنین افراد متخصصی در پرتگاه ها یا در جاهای دیگر، در دسترس آدمها باشند.

هستند؟

تقریباً هرگز.

نیستند.

2 دیدگاه دربارهٔ «درباره عوارض کشنده آب و کتامین»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *