گاهی درست هم بگویی، غلط گفتی

چند روز پیش، محمدرضا شعبانعلی، مطلبی نوشت با عنوان “توصیه هایی برای خواب راحت شبانه

محمدرضا هم در نوشته اصلی، هم در کامنتها، ایراداتی گرفت به ترجمه داریوش آشوری.

این ایرادات را کسی می‌گیرد که نیچه را هم به آلمانی خوانده، هم به فارسی. و الان دارد متن انگلیسی ترجمه شده از روی کتاب اصلی (به زبان آلمانی) را مقایسه می‌کند با ترجمه فارسی کسی مانند داریوش آشوری (چه کار جالبی).

اگر اشتباه نکنم بارها گفته که علاقه ویژه‌ای به نیچه دارد.

تازه قبلاً هم یادهست داریوش آشوری را نوشته و در مورد جایگاه بلند او صحبت کرده. کسی که این مملکت و زبان فارسی به او وامدار است.

من همانطور که در نوشته قبلی گفتم، کمی نیچه خوانده‌ام. تعدادی از آثار او را هم با ترجمه داریوش آشوری خوانده‌ام و احترام بسیاری برای قلم ایشان قائلم. حتی وقتی او را در تلویزیون می‌بینم مثلاً خجالت می‌کشم روی مبل بنشینم. یا می‌ایستم یا دو زانو می‌نشینم. از جمله در برنامه مصاحبه اخیرش در روز فوت نجف دریابندری که درباره ایشان صحبت می‌کردند (نسبت به مکانیزم روانی این نوع رفتارهام کنجکاوم. فعلاً توضیحی برایش ندارم. اتوماتیک این کار را انجام می‌دهم.).

با صحبتهای محمدرضا هم بسیار موافقم. من، هم کتاب چنین گفت زرتشت را بسیار ورق زده‌ام، هم آن را با صدای زیبای افشین یدالهی زیاد گوش کرده‌ام (پیشنهاد می‌کنم حداقل کمی از آن را گوش دهید. با گوش دادنش، حالت روانی خاصی به من دست می‌دهد. هر جا صدای افشین یداللهی را بشنوم آن را قطع می‌کنم چون برای من او راوی چنین گفت زرتشت است، نه افشین یداللهی، یا گوینده یا ترانه سرا.)

اما همیشه ترجمه‌اش آزارم داده. ولی نه آنقدر که کنارش بگذارم.

(به همین دلیل، با خواندن این پست محمدرضا، عهد کردم که روزی آن کتاب انگلیسی را هم بخوانم.)

از طرفی بسیار کنجکاوم که توضیح خود داریوش آشوری را در این باره بدانم. اگر توضیح غیرمنتظره یا جواب قانع کننده‌ای از ایشان بشنوم تعجب نمی‌کنم. به عبارتی نمی‌دانم نظر و حس محمدرضا شعبانعلی درست است یا نظر (و تصمیم) داریوش آشوری در زمان ترجمه.

قبل از ترجمه آشوری، ترجمه مسعود انصاری (یکی از مترجمین آثار نیچه) خوانده بودم. حدود ده سال از آن زمان گذشته برای همین در مورد کیفیت ترجمه آن چیزی خاطرم نیست.

یک ترجمه دیگر هم داریم از دکتر قلی خیاط که ده سال از عمر مترجم را گرفته است.

به نظر می‌رسد دو ترجمه اخیر قوی‌تر از ترجمه‌های دیگر این کتاب هستند.

ترجمه منوچهر اسدی هم به نظر می‌رسد ارزش خواندن ندارد.

درباره دو کامنت مثبت و منفی

زیر این نوشته محمدرضا شعبانعلی، چند نفر کامنت گذاشتند. دو مورد از آنها توجه من را جلب کردند. کامنت محمد حسن را بسیار دوست داشتم. محمد حسن، با خضوع و ادب، تجربه شخصی خودش را بیان کرده.

اما کامنت دیگری بود که حداقل آن بارها خواندم. نمی‌دانم چرا این همه احساسات منفی را در من برمی‌انگیزد. کاری به نویسنده آن ندارم (از اسمهای قدیمی روزنوشته هاست و به نظر می رسد در حوزه کاری خودشان در فضای رسمی این رشته، فعالیت حداقل متوسطی دارند). به محتوای آن کار دارم. واضح است که این شخص چیزی نه درباره ذهن درخشان نیچه و قلم او می‌داند نه می‌داند داریوش آشوری کیست. ایشان حتی به اسم نیچه (یک اسم به یک زبان دیگر) هم گیر داده. اسم یک نویسنده پیش پا افتاده را در کنار اسم او آورده و به تصمیم و نظر داریوش آشوری هم درباره انتخاب کتاب برای ترجمه، خرده گرفته.

یاد جمله‌ای از محمدرضا شعبانعلی در فایل صوتی “هنر شاگردی کردن” می‌افتم که می‌گوید تو غلط بگویی غلط گفتی، درست هم بگویی غلط گفتی (اگر به نظرتان جمله عجیبی می‌رسد، پیشنهاد می‌کنم فایل صوتی آن را گوش کنید).

وقتی سواد کافی نداریم، بسیار مهم است که با احتیاط صحبت کنیم.

این راه هم بگویم که صحبت در چنین فضایی، شایسته است مثلاً به این شیوه باشد (مقاله‌ای نوشته محمود صباحی درباره ترجمه منوچهر اسدی و داریوش آشوری و کتاب چنین گفت زرتشت) یا به این صورت.

در مورد هر کلمه‌ کامنت منفی که گفتم می‌توانم کلی حرف بزنم اما تصمیم می‌گیریم فرمان را از دست این بخش وجودم بگیرم تا این صحبت را ادامه ندهد. اما در باره این بخش کنجکاوم. بیش از حد روی این مسئله حساس شده و به آن فکر می‌کند. همیشه در چنین شرایطی بهتر است به جای گیر دادن به یک سوژه خارجی، یک لایه در خودمان عمیقتر شویم ببینیم چه خبر است و چه می‌گذرد. روی آن کار می‌کنم ببینم داستان از چه قرار است.

2 دیدگاه دربارهٔ «گاهی درست هم بگویی، غلط گفتی»

  1. سلام
    ترجمه داریوش آشوری با آن خط پر از زیر و زبر و برابرسازی های بیش و کم نادرست … خوانندگان را کلافه می کند و کتاب را نخوانده … کنار می گذارند ….

    1. سلام دوست عزیز،
      شما الان رفتید روی منبر نقد و ارزیابی چنین کتابی که چند دهه ترجمه ش طول کشیده. به نظرم چند پله اگر رشد کنید تازه یاد میگیرید که دو زانو پای منبر این کتاب بنشینید. حداقل به مدت چند سال.
      ده ها استاد برجسته در مورد این ترجمه صحبت کردن (به جز یه مورد ضعیف، همه چیزی جز تحسین و تمجید ندارن). شما در این فضا با این جملات و کلمات دارید چی میگید؟
      احتمالاً به دلایل خاصی خودتون حس بدی رو تجربه کردید در مواجهه با این کتاب. اما از این حس بد فرار کردید و رفتید روی چنین منبری. به نظرم خیلی به نفعتونه روی همین حس بد کار کنید ببینید جریان چیه به جای رفتن روی چنین منبری.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *