از عشق، از امید، از فردا نمی‌ترسی (شعری از رامین مظهر)

امروز در حین گشت و گذار، به این ترانه زیبا رسیدم. قبلاً هم آن را دیده بودم. سال 97 منتشر و viral شد:

می‌بوسمت در بین طالب‌ها نمی‌ترسی؛ اجرای غوغا تابان؛ شعر از رامین مظهر

کمی درباره آن سرچ کردم. رامین مظهر، شاعر افغانستانی در 21-22 سالگی این شعر را سروده و غوغا تابان آن را خوانده.

از عشق، از امید، از فردا نمی‌ترسی

می‌بوسمت در بین طالب‌ها نمی‌ترسی

می‌بوسمت در گوشه‌ی مسجد نمی‌لرزی

در بین عطر وحشی سنجد نمی‌لرزی

می‌بوسمت در بغض و سوگواری ها

می بوسی ام در دار و گیر انتحاری ها

می بوسی ام در دار و گیر انتحاری ها ‌

تو مومن هستی و نمازت بوسه هایت هست

تو فرق داری اعتراضت بوسه هایت هست

رامین مظهر

شعری که به قول او، آرزوی معصومانه ای است در برابر کسانی که رسالت دارند تا همه ما را به بهشت ببرد

بعد این مصاحبه را از او خواندم:

از عشق، از امید، از فردا نمی‌ترسیم: مصاحبه با رامین مظهر، شاعر اهل افغانستان

خواندن آن خالی از لطف نیست. در بخشی از آن، داستان شعر بالا را هم شرح می‌دهد.

خبر انفجار دوم با عکس یک خبرنگار کشته شده. خبرنگار به پشت سر افتاده بود. رویش پر از دود بود. من تلاش می‌کردم به پولیس کابل تماس بگیرم و از وزارت صحت آمار دقیق قربانیان را بپرسم. که پرویز کاوه آمد و گفت عکس صمیم را دیدید؟ ناگهان جیغی از عمق جانم بیرون شد. عکس از صمیم بود؟ بله. آن شب شعر می‌بوسمت در بین طالب‌ها نمی‌ترسی کامل شد و فردایش با عکسی از صمیم نشرش کردم. همان شب به صمیم قول دادم که رسانه‌های آزاد در افغانستان شکست نخواهد خورد. قول دادم که برای آرمان‎های مشترک ما، جسور گپ بزنم.

رامین مظهر

ما با افغانستان به جز تاریخ مشترک، اشتراکات زیادی هم در حال داریم:

تفکر طالبانی یک تأویل سیاسی وحشتناک از دین است. گروه‌هایی که شالودۀ فکری‌شان را بر اساس افکار تکفیری گذاشته‌اند و جوامع را به دو گروه «گروه اسلامی» و «جامعۀ جاهلی» تقسیم می‌کنند. . . مسلمانان باید از جامعۀ جاهلی به جامعۀ اسلامی بکوچند. در غیر صورت در زیر پرچم کفر و الحاد زندگی می‌کنند و کشته شدنشان ایرادی ندارد.

. . .

– همیشه مواظب بوده‌ام که شعری که می‌نویسم بدل به بیانیۀ سیاسی یا گزارش نشود. اگر این اتفاق بیفتد کارم به عنوان یک شاعر لطمه می‌بیند، شعر نمی‎تواند و نباید گزارش یا بیانیۀ سیاسی باشد. ولی در کشوری که از نظر مردم و گروه‌های قدرتمند سیاسی و نظامی شعر نوشتن، خبرنگار بودن، آوازخوان بودن، رقصیدن و عشق ورزیدن مصداق جرم نابخشودنی است، شاعر بودن، خبرنگاری، آوازخواندن، رقصیدن و عشق‌ورزی یک عمل سیاسی است. در کشوری که از موی زنان تا ریش مردم به سیاست ربط دارد، در شهری که دیوارها، خیابان‌ها، زبان، مذهب، نان و آب و هوا سیاسی است، هر کاری بدل به یک کنش سیاسی می‌شود، بله، شعر نوشتن من یک عمل سیاسی است، حتا اگر در شعر هیچ حرفی از سیاست نگویم، حتا شعر نگفتن عمل سیاسی است. در چنین زمانه‌ای سکوت می‌تواند یک عمل سیاسی باشد. هیچ‌چیزی غیر سیاسی نیست. حتا چشم فرو بستن، دم نزدن، انزوا اختیار کردن و گپ نزدن سیاسی است.

رامین مظهر

12 دیدگاه دربارهٔ «از عشق، از امید، از فردا نمی‌ترسی (شعری از رامین مظهر)»

  1. شعر خیلی زیبا و پر محتوا است. چون محتوای شعر نگرانی مردان در مورد آینده وضعیت زنان است بهتر بود با صدای مرد دکلمه می شد

  2. از سردرد داشتم میمردم و درحال خاموش کردن گوشی بودم این اهنگ ضمیمه ی یه کلیپ بود اینقدر جذاب بود که بارهاگوش کردم و شعر رو پیدا کردم و دانلود کردم واز جذابیت این شعر بگم که اینقدر درگیرش شدم که بارها نشستم و با خواننده دارم میخونم و سردردم از یادم رفته انگار که معجزه شده دمتون گرم و این عالیه

  3. این عشق هستش که دنیا رو به دنبال خودش میکشونه جنگ و خونریزی و وقایع تاریخی و…، عشق تو دنیا نیست به نظرم این دنیاس که خودشو توی عشق جاکرده

  4. شاعر با این شعر حجت رو بر عشق و مبارزه تموم کرده!روایت دوست داشتنهای یک کشور کاریه هر کسی نمیتونه انجامش بده،شاید مشکل موسیقی امروز بخشیش همین باشه!؟

    1. سوال قشنگی بود سیما. به طور کلی در بسیاری جاها اگه سراغ عشق ( به عنوان نیروی زندگی وسرزندگی) رو بگیریم و پیدا نکنیم یعنی یه جای کار ایراد داره (یک سرنخ: کتاب عشق و اراده رولو می ترجمه سپیده حبیب)

  5. * حرف دل من (در ادامه یا به تقلید از صحبتهای رامین مظهر) یک زمانی این بود:
    در این زمانه، حتا زن بودن هم سیاسی است.
    اما الان حس میکنم قضیه چیزی فراتر از جنسیت و رنگ و نژاد و دین و اینهاست. بخوای فقط یه آدم معمولی باشی، سیاسی میشی.
    ** یاد کتاب “هزارخورشید تابان” از “خالد حسینی” افتادم.
    *** چقدر لهجه افغانستانی رو بخصوص توی ترانه ها دوست دارم. یه زمانی باخودم میگفتم اگه بخوایم مولانارو بخونیم باید با این لهجه بخونیم. (البته من انواع لهجه های فارسی رو درست مثل انواع زبانها دوست دارم یاد بگیرم. نمیدونم چرا زبان و گویشها ولهجه ها برام جذابن. جالبیش اینه که وقتی یه ترانه زیبا با هرزبان یا لهجه ای میشنوم دوست دارم اون رو یاد بگیرم. فکرمیکنم همنشینی موسیقی و کلمات برام جذابه. حالا به هرزبان وبیانی که باشه دوستش دارم حتا اگر هم نفهمم)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *