ما نمی‌دانیم که بعضی چیزها را در گذشته جا گذاشته‌ایم

بسیاری از ما تلاش می‌کنیم چیزهایی مانند دوست داشتن خود، سرزندگی و شادابی، آرام بودن را بیاموزیم.

مثلاً با کتاب خواندن.

تقلای عبثی است.

هر چقدر آب می‌خوری سیراب نمی‌شوی.

می‌توانیم ساعتها در مورد دوست داشتن خود صحبت کنیم اما نمی‌دانیم دوست داشتن خود در عمق وجودت یعنی چه.

این لیوان خالی از آب است. فقط روی آن نوشته H2O.

باید برگردیم به عقب.

جایی که دیگر از آنجا به بعد خود را دوست نداشتیم. جایی که سرزندگی از ما رخت بر بست.

جایی که مضطرب و بی قرار شدیم.

چیزی که دنبال آن هستیم را داشتیم. آن را جایی جا گذاشتیم.

و همه اینها را فراموش کردیم.

اما تمنای درونی مبهمی ما را به تقلا وا می‌دارد تا آن گنج فراموش نشده را به دست بیاوریم.

چاره چیست؟

که برگردیم به همان جا.

که به یاد بیاوریم: چه بر سر ما آمد؟ چه اتفاقی افتاد که ما دیگر خود را دوست نداشتیم؟

بخشی از ما آنجا گیر کرده. مانند فیلم ۱۲۷ ساعت.

کودک گرفتاری آنجا در رنج است.

باید برگردیم، او را پیدا کنیم و نجات دهیم.

باید او را به خود ملحق کنیم.

آبی که در قمقمه اوست ما را سیراب می‌کند.

آن موقع است که ما خود را دوست خواهیم داشت.

سرزندگی ما در دستان این کودک اوست.


پ.ن ۱: چگونه؟ روان درمانی. روشها و ابزارهای مختلفی برای این کار وجود دارد. ترجیح من فعلاً IFS است.

پ.ن۲: گاهی عکس این هم درست است.

پ.ن ۳: جمله اول را که نوشتم نمی‌دانستم قرار است چه بگویم و به کجا برسم. جالب است که جملات می‌جوشند. بر اساس تجربیات شخصی و خوانده ها و هر آنچه که در ذهن دارم.

2 دیدگاه دربارهٔ «ما نمی‌دانیم که بعضی چیزها را در گذشته جا گذاشته‌ایم»

  1. یکی از نمود های این تقلای عبث تو ذهن من تلاش برای موفقیت هاییه که توی این سن و الان میشه به دست آورد مثلا موفقیت تحصیلی یا شغلی
    یا اینکه آدمهای اطرافمون رو تغییر بدیم.
    برای من که حتی انجام این تقلای عبث نشدی بوده ولی خیلی جاها خوندم و یا دیدم که بعد از به رسیدن به اون هدف هم حال خوشایندی نخواهیم داشت.
    در آرزوی خوندن کتاب های IFS هستم ولی الان که نمیشه:((
    حتی دانلود هم کردم چند تا از کتابایی که معرفی کردید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *