تهران کلاه بزرگی است

بعد از سه ماه، به تهران برگشتم.

به این هوای سنگین و کم اکسیژن، به این همه سازه و سیمان و به این شلوغی و شتاب عادت ندارم.

برای منی که کودکی‌ام را در طبیعت گذرانده‌ام، تهران یک زندان است.

علفزاز

با موهای سبزٍ ژولیده در باد

کوه

با موهای قهوه ایِ یکدست

رودخانه

با گیره های سرخِ ماهی

بر موهاش

هیچکدام را ندیده

حق دارد نمی خواند

این پرنده ی کوچک

تهران کلاه بزرگی ست

که بر سر زمین گذاشته ایم

گروس عبدالملکیان (چند شعر از گروس)


4 دیدگاه دربارهٔ «تهران کلاه بزرگی است»

  1. هیوا جان خواستم یک دردل کنم البته ربطی به این پست نداره
    واقعاً هیوا فکر میکنم هر کس (از جمله خودم) از واژه های “تهران” و “شهرستان” و “شهر” و “دهات” استفاده میکنه واقعاً و تحقیقاً در زمان چنگیز خان مغول زندگی میکنه
    به والله این واژه ها مرده ان
    این واژه ها پوچ و توخالی ان
    این واژه ها بی معنی ان
    آخه یعنی چی؟
    تو عصر داده و فناوری
    تو زمانی که همه دسترسی مساوی به کالا و اطلاعات دارند
    چرا آخه از این واژه ها استفاده کردن
    جز برای کسایی که تو جایی غیر تهران زندگی میکنن یه حس غم انگیز “دور بودن از بازی” و “دست نداشتن در آتش” را تداعی میکنه
    به خدا من از شنیدن استارت آپ های که تو حوزه مسکن کار میکنن خندم میگیره
    “استارت آپ مسکن” یک تناقضه
    اساساً تکنولوژی مخالف جفرافیا هست. تمام کسانی که تکنولوژی را توسعه دادند اساس فکرشون این بود که محدودیت ها (از جمله محدویت مسکن) را بردارند.
    الان استارت آپی که داره داده های مسکن شهر تهران را تحلیل میکنه یک خیانته واضح به تکنولوژیه
    الان استارت آپی که “افتخارش به بودن در تهرانه” یک خیانت به تکنولوژیه.
    تکنولوژی یعنی آزادی یعنی دسترسی مساوی همهِ مردم به خدمات و کالا و اطلاعات و آموزش بدون در نظر گرفتن اینکه کجا زندگی میکنن و چه سطحی از رفاه را دارند.
    ولی کسایی که تکنولوژی را در خدمت “افکار و آدم های عصر حجر” و ” معتقدان به جغرافیا” قرار میدند یک خیانت به تکنولوژی و توسعه دهندگان تکنولوژی میکنند.

  2. محسن رضایی

    یه هم اتاق داشتم البته دوست بودیم هروقت فرصت می کردم ازش فاصله بگیرم و مدتی رو ازون شهر برم ،بعد که بر می گشتم همیشه تعجب می کرد که چرا گرفته ام.وهیچ وقت بهش نگفتم که چرا.آخرش هم مرد.

    ***
    توان انتخاب رو که داشتم در هر شهری باشم ،تهران رو انتخاب کردم .بعد فهمیدم من در کوه نفس کشیده که از در حیاطمون که پامو می ذاشتم بیرون حتمن باید عرض ادبی خدمت رشته کوهی بزرگ می کردم مال این همه دود نیستم.این همه بی حوصلگی از بعضیا که می بینم شاید دست خودشون هم نیست.گاهی ما که هنوز ته مونده هواهای پاک شهرو روستامون توی ریه هامونه ممکنه حس پیغمبری بکنیم از حوصله داشتن و مهربون بودن و بشاش بودن و…در میان این مردم دود زده .از تهران به کرج گریختم چند روز اول فکر می کردم آینه خونه خرابه که اینقد صورتمو خوب نشون میده .بعد مدتی که وضع عادی شد فهمیدم واقعن جای خوبی نبودم.و آینه هم مشکلی نداشته و اون صورت ناشی از آرامش بوده.خلاصه اینکه احساس همدردی می کنم باهات.امیدوارم یک شرایطی بتونیم فراهم کنیم که هم امکانات مدرن -به هر حال- داشته باشیم هم در طبیعت باشیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *