سختی‌ها و الزامات شروع وبلاگ نویسی و کنار گذاشتن همه آنها

سالهاست قصد دارم وبلاگ نویسی رو شروع کنم. در یه مقاطعی هم به شکل پراکنده اینکار رو کردم اما عادتم نشده. به دلایل زیاد. دوست دارم سریع به تعدادی از این دلایل یا بهتره بگم موانع اشاره کنم:

  • فکر می‌کردم اگه بخواهم وبلاگ نویسی کنم اول باید یه زیرساخت فنی زیبا و خوب براش بسازم.
    • یه مدت می‌گفتم کد رایگان درک سیورز (گیت) رو استفاده می‌کنم. ممکنه کار فنی زیادی داشته باشه برای همین به تاخیرش می‌انداختم.
    • و ایده‌های مشابه دیگه
    • راه‌حل: به همین وردپرس بسنده می‌کنم. دامنه و هاستش رو چند سال پیش گرفته بودم و وردپرس رو روش نصب کرده بودم. حتی دنبال قالب مناسب نمی‌گردم. حتی همین چند قالبی که دارم رو هم فعال نمی‌کنم (از جمله انفولد). در مخزن قالب‌های وردپرس سرچ می‌کنم minimal و از سه تای اول، یکی را انتخاب می‌کنم. این از این. اصلاً سرچ هم نمی‌کنم. همین تم ۲۰۲۰ وردپرس رو استفاده می‌کنم.
  • فکر می‌کردم باید برای هر پست زیاد وقت بگذارم. یکی دو نفر به ذهنم می‌آمدند که اینها ممکن است به وبلاگ من سر بزنند. خودتان می‌دانید چنین فکرهایی تا کجا می‌تونه کار رو سخت بکنه.
    • راه حل: مهم نیست مخاطبم کیه. حداقل الان. فقط می‌نویسم. یا نه. یکی از همین دوستانی که گاهی باهاشون حرف می‌زنم رو به عنوان مخاطب در نظر می‌گیرم. این هم حل شد.
  • باید با لحن و زبان درست بنویسم. اینکه در حین فکر کردن و تایپ سریع (بله تایپم خیلی سریعه) توقف کنم، کلمه ای رو پاک کنم یا حتی مدام Alt+Shift+F2 رو بزنم برام خیلی سخته و باعث میشه خیلی از چیزهایی که می‌خوام سریع تایپ‌شون کنم از ذهنم خارج بشن یا حوصلم سر بره.
    • راه حل: حداقل فعلاً توجهی به درست نوشتن و رعایت یه سری نکات ویرایشی و نگارشی و … رو نادیده می‌گیرم. اینها رو در طول مسیر کم کم درست می‌کنم.
      • “را” رو “رو” می‌نویسم. گاهی نیم فاصله رو رعایت نمی کنم. در اینجا از همین ui و li های html ی استفاده می کنم و به این فکر نمی کنم که شاید اینو بشه بهتر و قشنگتر نوشت و ده ها مورد مشابه.
  • فکر می کردم اگه در حین یا کمی بعد از نوشتن متوجه اشتباهی شدم باید درستش کنم.
    • من معمولاً وقتی دارم حرف می زنم یا می شنوم خودم متوجه اشتباه موجود در حرفهام می‌شوم. خیلی وقتها به این دلیل کم حرف می زنم یا نمی‌نویسم. بخشیش مربوط به کم سوادی من هست. بخشیش هم مربوط به کندی ذهنم (که یکی از ویژگی‌هام هست. هم مزیته هم ایراد). اما بخشیش (که اینجا مدنظر من هست) طبیعیه.
      • راه حل این مورد آخری: سریع می‌نویسم و می پذیرم که این حرفها و نوشته‌ها ممکنه اشتباهات متعددی داشته باشند. تا وقتی اصل حرفی که می‌خوام بزنم کمی ارزشمند باشه (به گمان خودم) می‌نوسیم و منتشرش می‌کنم و سریع می‌رم به بقیه کارهام می‌رسم.
  • فکر می‌کردم باید برای وبلاگ نویسی وقت بگذارم. وقت زیاد.
    • راه حل: گاهی مثل الان که یهویی حرفم گرفت، یا هر وقت احساس کردم باید چیزی را بنویسم که از ذهنم خارج شود، یا بنویسم که چند بار برای چند نفر تکرار نکنم میام اینجا می‌نویسم. سریع. می‌نویسم و می‌روم. مثل الان.
  • فکر می‌کردم که … چرا دارم تلاش می‌کنم این لیست رو کامل کنم؟ بخشی از وجود می‌خواد می‌خواد این لیست رو کامل کنه یا برگرده و این متن رو اصلاح کنه. بخشی از من می‌خواد منتشرش نکنه. اما بخشی از وجودم که به نظر درست تر می‌یاد میگه سخت نگیر، اوکیه، هدف اصلی و big picture مهمه. اینکه این مسیر رو شروع کنی. اگه سخت بگیری و تعلل کنی و به هزار روش ترمز بگیری، هزینه سنگینی ممکنه بابت بدی: باز هم وبلاگ نویسی رو به تاخیر میندازی. کاری که خیلی ها (محمدرضا شعبانعلی، درک سیورز، ست گودین، تیم فریس و … گفته ان یکی از مفیدترین و شاید مفیدترین و اثربخش ترین کاری بوده که کرده اند). علاوه بر این گاهی فکر می‌کنم حرفهایی هم برای گفتن دارم. یا چیزهایی برای به اشتراک گذاشتن.

همین. مخلصم:)

24 دیدگاه دربارهٔ «سختی‌ها و الزامات شروع وبلاگ نویسی و کنار گذاشتن همه آنها»

  1. احسان کارگزارفرد

    سلام هیوا جان. چقدر خوشحال شدم که یه منبع دیگری غیر از متمم پیدا کردم که می تونم نوشته هاتو اونجا بخونم. از سایت محمد رضا هم به اینجا رسیدم.
    خیلی راضی ام ازت که تونستی موانع رو پشت سر بذاری و وبلاگ نویسی رو شروع کنی.
    واقعا بعد از تولد فرزندم توی ۱۴ ماه گذشته خیلی وقت گذاشتن برای خودم سخت شده. این موضوع منو کلافه کرده. هنوز نتونستم مدیریتش کنم.
    اما به قول نسیم طالب پیدا کردن یک ساعت در روز کار سختی نیست. می خوام تلوزیون و واتس آپ و تلگرام رو حذف کنم تا به این یک ساعت در روز برسم.
    نه اینکه اتلاف وقت نداشته باشم . نه قصه چیز دیگه ای هست. ولی حداقلش اینه که می دونم جز از دست خودم کاری بر نمیاد.
    امیدوارم من هم بتونم به زودی اولویت وبلاگ نویسی رو بیارم بالا و دست به کیبرد بشم.

    1. سلام احسان جان،
      ممنونم خوش اومدی به اینجا.
      با اینکه تجربه شو نداشتم اما زیاد میشنوم که بچه ماه ها و مخصوصا دو سال اول چقدر زحمت داره. امیدوارم این شرایط رو داشته باشی که درگیر شیرینی هاش هم بشی.
      صحبت نسیم طالب هم برای خودش درسته. ممکنه برای بعضی ها درست نباشه. راهش اینه که یه هفته تلاش کنیم ببینیم میتونیم اینکارو بکنیم یا نه. اگه نشد چند فرصت دیگه هم به خودمون بدیم.
      اما اگه باز هم نشد یعنی حرف اون در مورد ما صدق نمیکنه و مورد ما پیچیده تره. این میشه یه معمایی که باید حلش کنیم. اون معما رو که حل کردیم حل مشکل اصلی هم خیلی راحت تر میشه و گاهی خود به خود اتفاق میفته

  2. سلام هیوا
    خیلی خبر خوشحال کننده‌ای بود.
    چه خوندن کامنت‌هات در متمم و چه وقت‌هایی که به بهانه زبان با هم گپ زدیم، برام لذت بخش بوده و هست.
    خیلی خوبه که اینجا قراره بیشتر ازت بشنوم و گپ بزنیم.

  3. سلام هیواجان.
    مستقیم برم سر اصل مطلب: خوشحالم که شروع به وبلاگ‌نویسی کردی و اطمینان دارم از مطالبی که می‌نویسی کلی نکات جدید می‌تونم یاد بگیرم.

    1. سلام بابک جان، امیدوارم همینطور باشه. وبلاگ تو که از معدود وبلاگهایی هست که من با علاقه میخونم و ازت سرنخ های جالبی میگیرم.

  4. محسن زنگویی

    سلام سلام
    چندتا از نوشته‌هات رو خوندم. دلنشین می‌نویسی.

    خیلی وقت پیش باهات شروع کردم به زبان خوندن. اما فکر کنم بعد از گام چهارم بود که آروم آروم سست شدم و رها شد.
    سست شدن هم بخاطر این بود که بعد از اون گام، چون از طرح رایگان استفاده می‌کردم، خودم باید خودم رو جلو می‌بردم.
    یادم میاد آخرین گفتگویی که داشتیم، بهم توصیه کردی زیاد بخوانم و زیاد بشنوم. ولی بهش عمل نکردم.
    الان می‌خوام دوباره شروع کنم. منظم، منسجم، هدفمند و دارای راهنما.

    1. سلام محسن،
      ممنونم ازت
      من ترجیحم اینه که اینجا در مورد زبان صحبت نکنم چون مناسب این موضوع نیست اما چون گفتی لازمه توضیح بدم. اولا به همه کسایی که طرح رایگان دادم در عمل ظلم کردم. جریانش مفصله شاید یه بار در موردش بنویسم. دوماً بخشی از محتوا رو برات فرستادم (شاید هم دوستان دیگه فرستادن. یادم نیست) نه برنامه منسجم رو. اگه خودت پیگیری میکردی بیشتر صحبت میکردیم و بخشهای دیگه رو هم متناسب با سطح و نیاز و … کار میکردیم. به هرحال هر وقت مایل بودی از طریق همون سایت ایمیل بده جوابت رو میدیم. احتمالاً خودم

  5. سلام هیوا، یکی از افرادی که توی متمم و روزنوشته ها همیشه دنبال کامنتهاشم تویی و خیلی ازت تا الان یاد گرفتم همچنین از منابع و افرادی که معرفی می کنی خیلی استفاده می کنم. خیلی خوشحالم که این وبلاگ رو راه انداختی.

      1. با درک سیورز از طریق تو آشنا شدم و خیلی به سایتش سر می زنم و مخصوص معرفی و خلاصه کتاباشو دوست دارم. رایان هالیدی رو میشناختم ولی بعد از معرفی تو بیشتر باهاش درگیر شدم.
        راستی اگه ممکنه برات راجع به Polyphasic Sleep هم یه بار برامون بنویس،هنوزم خوابت این جوریه؟ خودم خیلی وقت پیش توی کتاب ۴ hour body تیم فریس این مطلب رو خونده بودم ولی نتونستم اجراش کنم. در کل خوابم خیلی به هم ریخته است.

        1. یوسف، یه مطلب در مورد تجربه شخصی ام مینویسم
          الان دیگه به دلایلی کتابهای تیم فریس رو خیلی دوست ندارم
          هر چند به نظرم کتابهای خوب و مفیدی ان و خودش هم آدم خیلی جالبیه. اما واسه من اونقدری که فکر میکردم مفید نبود

    1. مرسی لیلا. من فعلاً تمرکزم روی اون بخش نوشتنه. فعلا کمتر به اون دیگران و شنیدنه کار دارم. ببینیم بعداً چی میشه 🙂

  6. خب منم دومین مخاطب. مبارکه. منم مثل نسیم خوشحالم شروع کردی. فکر کنم یه حرفی که از محمدرضا هردومون یادمون باشه همون حرفی بود که توی دانشکده وقتی کنارش توی حیاط نشسته بودم در مورد تو گفت. اینکه مثلاً چرا بیزنست رو دیر راه میندازی و … . حتما دلایلی وجود داره، اما به هرحال خوبه که شروع کردی. امیدوارم روز به روز خروجی بهتری داشته باشه…

    1. ممنونم محمد. کند بودنی که محمدرضا میگفت درسته و یکی از بزرگترین ترمزها و ضعفهامه. مسئله جدی تر و ریشه دار تر و دشوار تر از چیزیه که فکرشو میکردم و به نظر میرسه. خیلی از کند رفتن های ما به دلیل میخ های پنهانی هست که توی پا و بدنمون هست. دارم روش کار میکنم. داره بهتر میشه.

    2. منم خوشحالم از اینکه می نویسید. چون زیاد یاد می گیرم ازتون. راستش منم مثل شما فکر می کردم و می کنم که باید خیلی عالی و فوق العاده باشم تا بنویسم.
      ولی با خودم جنگیدم و شروع کردم. حتی اگه کسی هم نخونه، واسه خودم می نویسم.
      یه حرفی هم از الیزابت گیلبرت کمکم می کنه در این رابطه، با همچین مضمونی:
      The universe may not give you the outcome that you want. But it’s gonna give you an outcome. It’s gonna give you something and always, always always something is better than nothing.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *