یکی از ویژگیهای من (که به طور کلی مثبته اما خیلی وقتها بهم آسیب زده) اینه که خیلی وقتها در حال جستجو هستم و معمولاً هم یافتههای زیادی دارم. از وقتی یادم میاد اینطوری بودهام. در جستجوی کتابها، کورسها، آدمهای جالب، سایتها و غیره. دهها مثال توی ذهنم هست اما برای اینکه موضوع عوض نشه، وارد اون نمیشم.
یه ویژگی دیگرم اینه که همیشه با اشتیاق از این یافتههام با دیگران حرف میزنم. مخصوصاً اگر بهش نیاز داشته باشن.
اگه این دو ویژگی رو بگذاریم کنار این نتیجه این میشه من زمان زیادی رو صرف صحبت از موضوعات زیادی به کسانی که باهاشون در ارتباط هستم میکنم.
گاهی هم خسته میشم از یه جایی به بعد دیگه جایی که لازم هست در موردشون صحبت نمیکنم یا خلاصه و ناقص بیانش میکنم.
اگر اینهارو در جایی مثل وبلاگ یک بار تا حد امکان مرتب و کامل بنویسم، میتوانم لینک یا محتوای آن را بفرستم و کلی زمان برای خودم ذخیره کنم.
شاید اینطوری آدمهای بیشتری در آینده نزدیک یا دور از یکی از این موضوعات استفاده کنند. نه از حرفهای من، از سرنخهایی که بهشون اشاره میکنم.
سلام هیوا جان.
چند وقت پیش شاید اتفاقی آدامس خریدم و سرشبی به یه نکته پی بردم.انگار زمان سریع تر می گذشت یا بهتر بگم سرعتم زیاد شه بود یا بهتر بگم حس می کردم دیر شده.کارهام رو سریع انجام می دادم و مثل کسی که قرارهست بره جایی و وعجله داره و لحظه های آخر تو خونه بودنشه(ازون لحظه ها که چندتا کارو باهم انجام میدی)
خلاصه با توجه به اینکه بیش از حد آرامش دارم شاید نیاز باشه گاهی آدامس بجوم.متن هات رو که خوندم اینجور حسی داشتم که انگار یک آدامس بزرگ داری می جوی و فقط نیاز داری کلماتی رو بنویسی که اذیتت نکنن .
خب بابت نوشتنت تبریک می گم دارم یک کاری می کنم بهت پیام می دم
سلام محسن جان؛ شاید. شایدم علتش تلاشم برای شروع و سخت نگرفتن بوده. شاید هم همون عجله ای که تو میگی. مطمئن نیستم کدومشه