از رکورددار حافظه گینس تا دوره Superbrain جیم کوییک

پیش نوشت: این پست شلوغ، پر است از صحبتهای پراکنده‌ای که احتمالاً باعث سردردتان می شود. کلی هم نق و غر زده‌ام. البته رشاید چند سرنخ خوب در مورد تقویت حافظه و مغز به شما بدهد.


نوجوان که بودم اتفاقی به کتاب 57 درس برای تقویت حافظه از دکتر عبدالکریم قریب، پدر علم زمین‌شناسی ایران و مؤسس دانشگاه اراک برخوردم. بارها و بارها آن را خواندم و تمرین های آن را انجام می دادم.

بعداً (فکر کنم دوم دبیرستان ) کتاب حافظه برتر از کوین ترودو و موارد مشابهی را خواندم و تمرین می کردم.

همه این منابع تمرین های ساده‌ای دارند که با تکرار آنها می توان به سطحی رسید که هر کسی را حیرت زده می کند. برای مثال:

می توان در یک مهمانی 300 نفره اسم همه مهمان ها را در برخورد اول حفظ کرد (اگر اشتباه نکنم در برنامه Mindfiled یا یک برنامه دیگر که مجری آن هم Michael Stevens بود، این را اجرا کردند

یا می توان تمام 52 ورق برخورده پاسور را از بر گفت (کاری که شادمهر عقیلی، قبل از ورود به بت و شرطبندی، برای تبلیغ یک دوره تقویت حافظه در پیج اینستاگرامش انجام داد)

و مثالهای متعدد دیگر.

خودم تقریباً 15 سال قبل به بچه های فامیل موارد مشابهی مانند حفظ کلمات انگلیسی با کدگذاری را یاد میدادم. الان بعد از این همه سال هنوز بعضی از آن کد گذاری ها را حفظ هستم.

خلاصه تکنیک های ساده و قدرتمندی را وجود دارد که همه جا دارد آموزش داده می شود.

حالا برسیم به آقای مرتضی.ج، رکورد دار حافظه گینس. کسی که با این عنوان در سالهای گذشته میلیاردها تومان پول درآورده، در برنامه های تلویزیونی متعددی دعوت شده و چند میلیون فالور جذب کرده.

حالا ایشان چکار کرده؟ به کمک تکنیکهای بسیار ساده ای و البته تمرین بسیار، نشسته تعداد زیادی تاریخ تولد را حفظ کرده و به این ترتیب شده اند رکورد دار حافظه جهان!. همیشه هم می گویند که ایرانی ها (یعنی خودش) جز باهوش ترین مردمان دنیا هستند (از نظر علمی اینکه فوقش متوسط یا کمی زیر متوسط هستیم اثبات شده است).

این رکورد را در زمینه حفظ اعداد هفته پیش تکرار کردند و دوباره کلی رپورتاژ آگهی و تبلیغات وسیع انجام دادند که افتخاری دیگر برای ایرانیان ثبت شد.

به کمک این افتخار هم سالهاست پکیج های میلیونی تقویت حافظه، تندخوانی و یادگیری زبان را می فروشد با وعده های عجیب مانند تسلط بر مکالمه در یک ماه با روزی نیم ساعت (اسم دوره: آمپول مکالمه). بماند که نه خودش زبان بلد است، نه روشش کار می کند.

دقیقاً همین الان وارد اینستاگرامش شدم دیدم لایو گذاشته. اولین جمله ای که شنیدم این بود: جنین از هفت ماهگی روح داره. اگر مادر فیلم و کارتون انگلیسی ببینه کودک کم کم زبان یاد میگیره پس زبان انگلیسی را از قبل از تولد باید به کودک یاد داد. بعد گفتند که منتظر رونمایی از محصول جدید ما برای آموزش انگلیسی به کودکان باشید.

ایشان چند فامیل دیگر هم دارند که به همین شیوه، مخاطبهای میلیونی و ثروت میلیاردی کسب کرده اند.

خنده دار این است که یکی از آنها پکیج های توحید عملی و کشف قانون دروغین جذب در قرآن را می فروشند و با پول آن آمریکا می روند و پورش و هارلی دیویدسن میخرند و عکسها و ویدئوهایش را منتشر می کنند (سناریوی همیشگی فروشندگان نسیه ای آخرت که دنیا را نقد می خواهند یا کسانی که با فروش تصویر آرزوهای قشنگ به مردم ناتوان و بیچاره، به آرزوهایشان می رسند). صدا و سیمای ملی هم هر وقت لازم باشد در خدمت چنین افرادی است تا خودشان را تبلیغ کنند.

چند سال پیش برای من یک موضوع اعصاب خوردن کن این بود که وقتی نام این شارلاتان را سرچ کردم یکی از نتایج، مصاحبه احتمالاً دروغین ایشان با محمدرضا شعبانعلی بود که در آخر آن می گوید: ” جهان بر اساس فرکانسِ شما عمل می کند و فرکانسِ شما حاصل باورهایی است که درباره هر موضوعی در ناخوآگاه تان دارید. . . . مهندس شعبانعلی با نگاهی منطقی و من با نگاهی کوانتومی، دو بعد متفاوت قانون ِجذب را بررسی و پاسخ هایی ارائه می دهیم …”

اگر به این موضوع علاقمندید، مناظره دیپاک چوپرا (که شارلاتان های وطنی آرزوی شاگردی ایشان را دارند) با ریچارد داوکینز نازنین را در یوتیوب ببینید. اگر اشتباه نکنم در یکی از مناظرات دیگرشان سام هریس هم بود. در تمام این برنامه ها هم آبرویش می رود. حداقل پیش کسی که اندکی با منطق و علم آشناست. کاش در ایران هم چنین گردهماییهایی داشتیم.

در پرانتز این را هم بگویم که اگر می خواهید بدانید که چرا قانون جذب یک دروغ بزرگ است صحبت 20 دقیقه ای دکتر هلاکویی را در یوتیوب ببینید (1 و 2) یا بخشی از قسمت 25 برنامه مهبانگ از فیزیکدان نظری، دکتر علی نیری، استاد سابق فیزیک هاروارد و MIT را گوش بدهید (+).

ماجرای این شارلاتان های وطنی را بگذاریم کنار. تا وقتی میلیونها نفر هستند که اینها را قبول دارند و دنبال می کنند، حرف زدن امثال من شاید آب در هاون کوبیدن باشد. مگر آنکه کاری اصولی در همان مقیاس انجام دهیم که این تقاضای عمومی را جواب دهد.

راستش علت اینکه امروز این پست را نوشتم این بود که به دلیل خستگی شدید ذهنی، سه پرتقال برداشتم و چند دقیقه ای juggling انجام دادم. جاگلینگ به این حرکت زیر می گویند:

Jim Kwik

استراحت خوبی برای ذهن است. این را 1.5 سال پیش، در یکی از درسهای دوره Superbrain از یاد گرفتم.

طبق تحقیقی که پژوهشگران دانشگاه آکسفورد انجام داده‌اند (+ و +)، اینکار اندازه مغز را بزرگتر می کند و تعداد کانکشن های بین نورون ها را هم بیشتر می کند.

جیم کوئیک را اگر سرچ کنید، عکسهایی از او را با ایلان ماسک، بیل گیتس، بیل کلینتون، ریچارد برانسون و افراد مشابه پیدا می کنید (البته نمی توان نتیجه خاصی از این عکسها گرفت. مخصوصاً اگر بدانیم عده ای تمام استراتژی برندینگ شخصی شان این است که چنین آرشیوی بسازند. در روزها و هفته های آینده هم خواهیم دید خیلی از اساتید خودخوانده انگیزشی در ایران که به سمینار گرگ! وال استریت، جردن بلفورد در ترکیه گرفتند قرار است حسابی از این عکسها استفاده بکنند)

جیم کوئیک، بدون گرفتن ژستهایی که اساتید انگیزشی وطنی برای درآمد بیشتر و همچنین پنهان کردن باگ ها و نیت های واقعی شان می گیرند، به ما یاد می دهد چگونه عملکردهای مغز خود از جمله حافظه را بیشتر کنیم. 2.5 میلیون نفر هم تا الان این دوره 8.5 ساعته را گذرانده اند.

حالا این را مقایسه کنید با پرت و پلا گویی های اشتباه و شبه علمی امثال سلطان حافظه که بهش اشاره کردم.

دوره های مشابه دیگری هم دیده ام که الان سه مورد از آنها را در ذهن دارم. یکی از آنها، دوره Magnetic Memory Method از دکتر Anthony Metivier هست. آدم فوق‌العاده نازنین و جالبی است و کلی کتاب در این باره نوشته (لینک آمازون). بسیاری از تکنیک هایی که دیگران در دوره هایشان آموزش می دهند، تا جایی که من می دانم از کتابهای ایشان است.

تونی بازان هم در این زمینه کتابهایی نوشته اما به شخصه هیچوقت نتوانستم با تونی بازان ارتباط برقرار کنم (به جز نرم افزاری که شرکتش طراحی کرده به اسم iMindmap برای ساخت مایند مپ).

چند دوره هم هست از Jonathan Levi که چند سال پیش نگاه کردم. محتوای آنها هم هم پوشانی زیادی دارد با دوره های بالا. در کل دوره های خوبی دارد. جاناتان اسرائیلی هست و همیشه از دو استادش یعنی Anna & Lev Goldentouch یاد می کند. چند سال پیش سایتشان keytostudy.com را زیاد دنبال می کردم. اگر به این موضوعات علاقمند هستید، ارزش پیگیری دارند.

تکنیک ساده ای که رکورد دار حافظه گینس جهان (به قول خودشان) به کمک آن 90 عدد را در 30 ثانیه حفظ کرده، از ساده ترین تکنیکهایی هست که در تمام کتابها و دوره های بالا آموزش داده میشه. ایشان فقط وقت خیلی خیلی زیادی گذاشته اند تا سریعتر این تکنیک را اجرا کنند چون می دانند با این عنوان حسابی می توانند موج سواری کنند.

گاهی وسوسه می شوم وقت بگذارم و این رکورد را بشکنم بعد بیایم بگویم کار ساده ای است و همه می توانند انجام دهند. البته فعلاً انقدر انرژی و زمان نمی توان صرف این کار بکنم.

همین. فکر کنم این پست، شلوغ ترین و پراکنده ترین پستی هست که تا الان نوشته ام :). انکار نمی کنم که حرص و عصبانیت زیادی هم در بعضی از حرفهایم بود که احتمالاً یک علت آن ناکامی های خودم باشد. به هرحال این هم یکی از بخشهای روان من هست.

19 دیدگاه دربارهٔ «از رکورددار حافظه گینس تا دوره Superbrain جیم کوییک»

  1. سلام، من از سایت متمم اومدم و همین الان این نوشته رو خوندم.
    کنجکاو شدم که دورۀ Superbrain از Jim Kwik رو یه نگاهی بندازم ولی توی سایتش هزینۀ اشتراکش چون به دلاره برای من زیاد میشه. خواستم ببینم راهی هست که به این دوره دسترسی پیدا کنم؟

    1. سلام رضای عزیز، از تورنت میتونید به راحتی دانلود کنید (مثلا سرچ کنید mindvalley Jim kwik). یه بار دیدم بعضی سایتها دوبله ش هم کردن. با سرچ میتونید اینهارو پیدا کنید. یکی از کتابهاشون هم ترجمه شده

  2. پگاه اریا مهر

    سلام راه ارتباطی ای با شما وجود داره؟ من چند تا سوال دارم بنظرم شما جوابشون رو میدونین

    1. سلام. همینجا به نظرم راه ارتباطی خوبیه. بعضی جاهای دیگه هم اشاره به راه های ارتباطیم کردم

  3. سلام هیوا جان.
    ابن مطالب که مب نویسم تجربه شخصی خودمه با آقای سید حسین عباس منش.
    اما چرا باید تجربه شخصی خودم رو اینجا بیان کنم؟
    یادمه یه کوتیشن از محمد رضا شعبانعلی خونده بودم با این معنی که خیلی خوبه که آدم ها میان و بعد از طی کردن یه مسیری به جوفقبت می رسن و بعد اون موفقیت تبدیل میشه به یه داستان و همه جا بازگو میشه. اما از اون خوبتر اینه که کسایی که به مسیری رو طی می کنند ولی به شکست می خورن، بیان بگن که آی ملت من این مسر رو رفتم توش هیچی نبود و شکست خوردم تا بقیه هم تو جاه نرن. مخصوصا که گاها ادعا شده باشه که این مسیر موفقیته.
    من از سال 95 با فردی به نام سید حسین عباس منش از طریق فایل صوتی آشنا شدم.
    حرف هاش راجع به ثروت و روان شناسی ثروت و اینا بود.
    برای من اون زمون این حرفا شیرین بود و تمام فایل های رایگان این آقا رو گوش دادم و حس خوبی هم داشتم. مثل یه مخدر می موند حرفاش که تصمیم گرفتم دوره روانشناسی ثروت ایشون رو خرید کنم.
    به قول خودش باید حداقل 5 بار این دوره رو گوش بدی و عمل کنی. من الان 5 سال هست که له تمام حرف هاش هم گوش دادم و هم عمل کردم. اما نتیجه صفره و هیچ تغییری اتفاق نیافتاده.
    تلاش من در این 5 سال خیلی زیاد تر از قبل شده و حتی مسافرت هم نمی رفتم و کلا توی این 5 سال فقط و فقط عمل و تلاش برای کسب و کار بوده و تمام این 5 سال بی بهره از دوستان، فامیل و… بودم.
    چون وقت نداشتم که به تفریح و دوستان و… بپردازم.
    من همین جا اعلام میکنم به عنوان کسی که تمام آموزه های روانشناسی ثروت و راز و… رو عملی کردم و در کنارش شبانه روز تلاش کردم، به هیچ حایی نرسیدم جز افسردگی و هز دست دادن وقت و تلف شدن 5 سال از عمرم.
    در دو سال گذشته تمرکزم رو تا حدی روی بازاریابی گذاشتم و روش های بازاریابی موثر رو از معروفترین اساتید آمریکا باد گرفتم. چیزی که با قاطعیت می تونم بگن این هست: سید حسین عباس منش یک شارلاتان و شیادی هست که با جدیدترین روش های بازاریابی و تبلیغ نویسی داره از مردم پول می گیره تا توی فلوریدای آمریکا با دوست دخترش مریم شایسته عشق و حال کنه.
    عباس منش بعد از 10 سال شکست و فقر در بندرعباس و تهران در حوزه خودش به این نتیجه رسیده که تنها راه نجاتش اینه که بیاد روش جدیدی رو اختراع کنه و به ملت بفروشه.
    نکته اینه که به اسم قران و توحید عملی داره از راه دین و مذهب شیادی می کنه و به داستان ساختگی هم از خودش در آورده که میگه یه روزی می خواستم از کشتی یه جلد قرآن رو بندازم تو دریا که یه چیزی توی ذهنم گفت تو مگه به بار نشستی این قرآن رو خودت بخونی و تفسیر کنی که داری میندازی بیرون.
    خلاصه کلام اینه:
    آقایون و خانوم های عزیز، هیچ روشی در دنیا برای رسیدن به موفقیت مالی و ثروت جز کار و تلاش برای رسیدن به اون نداره.
    افرادی مثل عباس منش، پریسا نصری، جاوید، و استاد همه اینها آقای ناپلئون هیل که کتاب بیاندیشید و ثروتمند شوید رو نوشته جز فروش دوره آموزشی و پکیج فروشی به من و امثال من، هیچ استعدادی ندارن و به قول یه خبرنگار آمریکایی که با تحقیق فراوان فهمیده ناپلئون هیل کتاب رو فقط برای کسب ثروت و فروش اون به ملت از خودش در آورده. این افراد حتی نمی تونن یه شکلات 1 هزارتومنی رو به یک نفر بفروشن و هیچ چیزی حز شیادی بلد نیستن.
    من به شما و تمام دوستان توصیه میکنم، از هر کسی که ادعا کرد فرمول ثروت، روش رسیدن به ثروت و… رو کشف کرده و دوره ای رو با قیمت بالا می فروشه توجه نکنید و ریپورت کنید.
    برای روشنگری بیشتر راجع به پدر تمام شیاد های قانون جذب، راز و روانشناسی ثروت 1 و 2 و 3 لطفا به اپیزود 20 و 21 پادکست ChannelB گوش بدین.

    1. ممنونم پیمان جان
      حرفها و تجربیات خیلی ارزشمند و البته دردناکی بود
      کسایی که طوری حرف میزنن که انگار راه رو پیدا کرده ان و این راه حتماً به درد بقیه هم میخوره خطرناکن به نظر من. اگه بگن این راه ساده و قطعی هم هست دیگه واویلا میشن یه فیلم ترسناک. هزاران نفر رو به سمت یه سرابی میکشونن و سرخورده میکنن.
      در کل به نظر من، توی ایران آدم زخمی (از نظر روانی) و ناکام و محروم خیلی زیاد داریم برای همین انقدر راحت گول این رویافروشهارو میخوریم. در واقع اینها وعده های جذاب به کودک ناکام درونمون میدن و ما اینطوری میفتیم دنبالشون.

    2. من فایل های رایگان عباس منش رو گوش دادم و کتاب بیاندیشید و ثروتمند شوید رو مطالعه کردم
      من از صفر به هر انچه خواستم رسیدم
      من هیچ دوره ای خریداری نکردم چون فکر کردم طرف گل حرفاش رو رایگان میزنه که ملت جذب بشن و دوره رو بخرن
      با یه مقدار توضیح بیشتر
      اصل حرف های این افراد کاملا درسته یه سوخته برای ادامه دادن در هر هدفی
      موفقیت یه پکیج کامله کار و تلاش ، کسب مهارت های ارتباطی کسب مهارت شغلی ، کسب علم اقتصاد و روش های سرمایه گذاری ،و قانون جذب و مثبت اندیشی

      زمانی من کتاب بیاندیشید و ثروتمند شوید رو خوندم که یک میلیون برام رقمی بود

      و چیزهایی نوشتم که خودم خنده ام می گرفت
      ولی تو ۵ سال به همش رسیدم خداروشکر

      پس این افراد شیاد نیستند
      مشکل از مخاطبی است که تک بعدی زندگی می کنه

      همسرسابقش معصومه تیموری الان تو ایران داره فعالیت می کنه ولی اگه پیج دو نفرشون رو دنبال کنید

      می فهمید این در حد باورهای خودش داره و اون در حد باورهای خودش

      1. شما با استدلال “من تونستم پس اینها شیاد نیستن” به من نشون میدید که به طور کلی در ساده ترین شیوه استدلال، خطا دارید.
        اینکه علم اقتصاد و قانون جذب و این عبارات رو هم کنار هم ردیف میکنه، علامت بدتریه.
        بماند که الان کاری به شیاد بودن یا نبودن اینها ندارم (هر چند باورم اینه که شیاد هستند). البته در این نوشته هم صحبت دیگه ای داشتم.

  4. سلام ارادت مرسی از مطالب مفید سایتتون ، یک سوال داشتم ، من زبانم در حد متوسطه ، چطور میتونم تو دوره سوپر برین جیم کوییک شرکت کنم ؟؟ ایا سایت یا جایی نیست که ترجمه کنه دوره رو‌؟؟

    1. سلام سبحان،
      راستش نمیدونم فکر نکنم ترجمه شده باشه
      اما یکی از کتابهاشون ترجمه شده
      سرچ کن: جیم کوییک، بی حد و مرز

  5. ممنون هیوای عزیز از نوشته قابل توجه و درستت،
    منم باهات موافقم در این زمینه و متعجبم از کسانیکه پول میدن به کسانی که بهشون بگن بشینید و حلوا حلوا کنید تا دهنتون شیرین بشه!!

  6. امیرحسین

    +خیلی اتفاقی پست جدید هیوا رو دیدم. بعد از خوندن پست یه سری مطالب خیلی پراکنده توی ذهنم اومد و تصمیم گرفتم همینجا بنویسم. هیوا که از پراکنده نویسی های من خبر داره:) ولی برای شما خواننده احتمالی باید یه بیانیه رفع مسئولیت(Disclaimer) بنویسم که اینجا خیلی پراکنده گویی وجود داره و ممکنه تهش هیچ چیز باارزشی هم به چشمتون نخوره:)

    _راستش منم چندسال قبل درجریان “تقلا”ها و سوالات بنیادی که راجع به مغز،ژن،هوش،موفقیت،جبر و اختیار و … داشتم به این کتاب ها و مطالبی که راجع به تقویت ذهن و حافظه بود برخوردم.بعضی مواقع که جَوگیر! تر بودم بعضی از تمرین هاش رو انجام میدادم. اما نکته اش این بود که همیشه با یه بدبینی عجیب این کارو میکردم و هیچ وقت اعتقاد نداشتم که این چیزا کار میکنه. همیشه هم به نوعی نویسنده های کتاب رو توی دلم مسخره میکردم که ببین این بابا!چقدر توی توهم بوده که فکر میکنه با حفظ کردن مثلا چهار تا کلمه یا کد گذاری میتونه عملکرد مغز رو فلان قدر ارتقا بده. اون موقع بود که اون منتقد درونی بی رحم می اومد و بهم میگفت احمق! آخه تو کی باشی که داری راجع به این نویسنده نظر میدی تو برو رزومه و موفقیت های این آدم رو ببین اونوقت اظهار فضل کن. و اونجا بود که یه بخش دیگه از وجودم بهم میگفت ببین اینا همه شون به یه سری موفقیت هایی رسیدن و الان میخوان به امثال ما که ابتدای راه ایم بگن که صرفا با حفظ کردن چند تا عدد و کد میتونین اینقدر ذهن تون رو ارتقا بدین و به موفقیت برسین. اینا دارن با این کارا،حواس من و بقیه رو از “عوامل اصلی” موفقیت پرت میکنن و حتی شاید به نوعی میخوان حسادت مردم رو هم گم راه کنن که خودشون دیگه برای تیر حسادت مردم سیبل نباشن! ،یه جور “تئوری توطئه”.

    خلاصه گذشت و گذشت و توی این کشمکش های بین بخش های مختلف و بخاطر حس های بدی که از این جنگ درونی داشتم،از مطالب مربوط به تقویت مغز و حافظه بیزار شدم. و هیچ وقت هم دلیلش رو نمیدونستم. اما از چندسال پیش که با دکتر مکری آشنا شدم فهمیدم که یکی از “متهم های اصلی پرونده” این باور و مدل ذهنی به نام (تئوری درونی بودن و ذاتی بودن هوش و استعداد) بود.

    بخش عمده چیزی که باعث میشد فکر کنم که این مطالب بدردنخور و سطحی هستن،این باور بود که ما هوش و استعداد فیکس و ثابتی داریم(Entity Theory) و بعضی ها دارن و بعضیا هم ندارن دیگه! و بقیه اش زور زدنِ الکیه.(مشابه نگاهی که آرتور ینسن در مورد سیاه پوست های ساکن آمریکا داشت) و خب بی تعارف اگه بخوایم دنیا رو این مدلی ببینیم؛باورهایی مثل جبر و اختیار یا حتی وجود خدا و عدل الهی! هم؛همزمان به شدت زیر سوال میره و باید دنیا رو جور دیگه ای ببینیم.

    پس اینجا بود که فهمیدم ظاهرا ما نوع نگاه دیگه ای هم به مساله Intelligence داریم؛ و اونم دیدگاهی به نام(Incremental Theory) هست. برای جلوگیری از طولانی تر شدن کامنت،این موارد رو خیلی باز نمیکنم.ولی این همه روضه خوندم که بگم “نظرشخصیم” اینه که شاید برای اینکه بتونیم بهره بیشتری از این دوره ها و کتاب ها ببریم؛لازم باشه که اول دیدگاه خودمون یا به اصطلاحِ خانوم کارول دوک(Carol Dweck) طرز فکر یا Mindset خودمون رو درست تر کنیم و کمی راجع به مسائلی مثل:انعطاف پذیری عصبی یا نوروپلاستیسیتی مغز و … بخونیم؛که دیدِ واقع بینانه تری راجع به تاثیر و کارایی این تمرین ها روی ذهن مون داشته باشیم.
    (فکر کنم الان کتابی که درمورد تقویت حافظه روی بورس تر باشه نسبت به سایر کتاب ها؛کتابِ قدم زدن روی ماه با اینشتین از جاشوا فوئر باشه).

    _قبل از اینکه بخوام وارد بخش اصلی صحبتم بشم باید بنویسم که امیدوارم اینکه میخوام از برخی از این عزیزان! اسم ببرم باعثِ بار حقوقی برای هیوا یا وبلاگش نشه. اگه اینجوریه؛از هیوا میخوام که یا این کامنت رو منتشر نکنه یا هرجاش رو خواست به صلاح دیدِ خودش سانسور کنه.

    راستش قبلا منم مثل اکثر مردم با توجه به رپورتاژها و تبلیغات وسیعی که این اشخاص در جاهای مختلف انجام میدن اسم آقای “مرتضی جاوید”به گوشم خورده بود و چندباری هم به صورت خیلی اتفاقی به پیج ایشون توی اینستاگرام برخورد کرده بودم. حقیقتا مثل اکثر اوقات که تعداد زیادی از سلبریتی ها و بلاگرها رو جدی نمیگیرم؛ایشون هم فقط
    “در حد یک اسم” گوشه ذهن من جا داشت. تا اینکه در دوران دبیرستان،یک روز ساعت درس دینی یکی از بچه ها به معلم گفت که یک کلیپ “روشن گر” و خیلی خوب از یه آدم “موفق” راجع به “مساله نماز” داره و میخواد اون رو به همه نشون بده.
    خلاصه کلیپ رو پخش کرد و یه آقایی با کت و شلوار شیری رنگ(اگه اشتباه نکنم) اومده بود و داشت از نماز برای مردم صحبت میکرد. اولش هی چشمم رو گرد میکردم و دقت میکردم که خدا قیافه این آدم برای من آشناست. بعد دیدم که بله خود آقای مرتضی جاوید هست. توی اون کلیپ که فکر کنم حدود 25 دقیقه بود،ایشون صحبت هایی در مورد نماز کرد که بیا و ببین! از ربط دادن نماز به چاکراه و یوگا، تا فضل الهی و ثروت مالی و… .(یه چیزی توی مایه های “حاج آقا یونگ” از برخی از به اصطلاح یونگین های معروف!) از قضا اکثر بچه ها هم جوری عنان از کَف داده بودن که فکر کنم وقتی پاشون رسیده بود خونه،برای باز شدن چاکراه ها و رسیدن به ثروت و حوری های بهشتی؛1000 رکعت نماز به جا آوردن:)

    اونجا بود که اسم این آدم توی ذهن من موند که اگه این آقا تخصص زبان داره و خودش رو “مدرس زبان” معرفی میکنه،پس چرا داره به سبک “مدرسان و واعظان مرگ” صحبت میکنه؟!

    مدتی قبل هم لایوش رو نگاه میکردم که توی اون لایو داشت به طور مستقیم با مردم به صورت تلفنی صحبت میکرد و به مردم راهکار میداد(در همه زمینه ها) موردی که توجهم رو بیشتر جلب کرد،راهکارهای ایشون به جوانی در آستانه سن بلوغ بود که زنگ زده بود بپرسه چه طور میتونه خودارضایی رو برای همیشه ترک کنه.

    فکرکنم بشه تصورکرد که نوجوانی توی اون سن و سال با این همه احساس گناهی که ازطرف جامعه و مذهب و مردم و… بهش تزریق شده و اون منتقدهای درونی قدرتمندی که حتی باعث میشه اون جوون پشت تلفن آروم صحبت کنه که یه وقت کسی صداش رو نشنوه؛اون وقت این آقا جوری به این نوجوون احساس گناه مضاعف داد و راهکارهاش هم طبق معمول یه چیزای کلیشه ای و بدردنخور که فکر کنم حال اون نوجوون رو بسیار بدتر؛ومنتقد های درونیش رو بسیار قدرتمندتر کرد.

    بعد از اون لایو،چندروز بعد یه لایو دیگه گذاشت و در ابتدای اون لایو میگفت که برخی از تنگ نظران(!) به نحوه تلفظ و ادای کلمات من ایراد گرفتن و این که فلان جا یه تٌپٌق زدم و فلان گرامر رو اشتباه گفتم که چیزی نیست! و همه ی منتقدان رو تنگ نظر و حسود خطاب کردن و با گفتن چند ذکر و وِرد دینی؛همه رو گناهکار دونستن ولی یه سوزن به خودشون نزدن!

    _ یا افراد دیگه ای مثل استاد(!)سید حسین عباس منش که هیوا به مصاحبه اش با محمدرضا اشاره کرد. و اینکه چندروز پیش که داشتم کامنت های زیر یکی از پست های محمدرضا شعبانعلی رو میخوندم؛ اگه دقیق گفته باشم یکی کامنت گذاشته بود و درباره این قانون و صحبت های محمدرضا و عباس منش پرسیده بود؛جواب محمدرضا دقیق یادم نیست؛ولی مضمونی که به یادم میاد این بود که محمدرضا گفت که حرف غلط و غیرعلمی همیشه غلطه حتی اگه افراد مختلف در زمان های مختلف اون رو بگن(امیدوارم درست و دقیق گفته باشم).

    _درمورد وب آموز و “محمد جرجندی” که هیوا اشاره کرد؛منم سالهاست که وب آموز و محمدجرجندی رو میشناسم؛خیلی تحسینش میکنم و حتی گاهی بهش غبطه میخورم(دلایل مختلفی داره یکیش این که احساس میکنم به قول آلن دوباتن،اضطراب منزلت(Status Anxiety )بالایی نداره و با تمرکز میتونه کار تخصصی خودشو انجام بده و …) بعد از سال ها مبارزه مستند و دقیقِ وب آموز با مواردی مثل:قمار،ارزش افزوده و… ؛و دیدنِ افراد دیگه ای که سالها زحمت کشیدن که برخی خرافات رو از ذهن مردم پاک یا کم رنگ کنن(مثل برخی روشن گری هایی که بعضا در مورد طب سنتی یا طب های آلترناتیو) انجام شده؛چرا بازم آیت الله(!) تبریزیان هایی هستن که بخوان روغن گل بنفشه شون رو تویِ ملت فرو کنن!

    یا بعضی ها که راست راست راه میرن و توی چشم مردم نگاه میکنن و با درجه علمی”پروفسور”! از قوانین کائنات صحبت میکنن و بسته های “پول باکس” خودشون رو به انضمام شاخه گلی رُز،به همراه خارهاش توی پاچه(یا جاهایِ دیگه!) مردم “فرو می کنند”.

    اگه بخوام خیلی سهل گیرانه و با صرف نظر کردن از عوامل و دینامیک های پیچیده علوم شناختی،علوم اجتماعی یا حتی جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی صحبت کنم،می خوام این پایین “نظر کاملا شخصی” خودمو توی چندتا قالب بگم.

    _قالب اول:بارها از پٌررویی و وقاحت این دسته از اغواگران اجتماعی؛مات و مبهوت موندم! کسانی که با وقاحت و جسارتی کم نظیر، جلوی دوربین میان و دروغ ها یا اجناس شون رو با پررویی تمام به مردم قالب میکنن.

    اگه بخوایم از افرادی مثل میلاد حاتم آبادی فراهانی(میلاد حاتمی) 23 ساله و کسایی مثل ساشا سبحانی و پویان مختاری و انگل هایی از این قماش صرف نظر کنیم،به افراد جالبی که توی فیلدها و زمینه های دیگه؛با ژست های بعضا اینتلکچوال و فرهیخته مشغول اغوای مردم هستن میرسیم.
    اولین چیزی که به نظرم توی همه انواع این افراد اغواگر مشترک بود؛”یه نوع اطمینان عجیب و غریب” به خودشون بود.(البته ممکنه که این هم صرفا پرسونای خودشون باشه و ناشی از مهارت خوبشون توی ساختن پرسونا) ولی وقتی که این اعتماد عجیب و غریبشون رو میبینم؛هربار ناخودآگاه این جمله از نیچه توی ذهنم تداعی میشه که:

    “تمام فریبکاران بزرگ در یک خصوصیت مشترک اند و قدرتشان را مدیون آن هستند.آن ها در هنگام فریبکاری به خودشان مطمئن اند و به واسطه همین خصوصیت است که این چنین افسونگر و تاثیرگذار با اطرافیانشان سخن می گویند” -فردریش نیچه

    یا حتی اینکه خیلی از مردم سواد کافی توی این زمینه ها ندارن و به قول دکتر مکری عزیز به نقل از یکی از دانشمندان:(مردم توانایی جدا کردن شانس از مهارت رو ندارن) و اینجاست که یکی از خطاهای شناختی به اسم “توهم کنترل”(ilusion of control) به وجود میاد.

    مثلا فردی مثل آزمندیان و امثالهم، شانس آوردن که توی زمانی متولد شدن که با تقاضای توده مردم و تغییرات جهانی و ظهور صنعتی مثل کوچینگ که به قصد پالایش افرادی از طبقه متوسط و فقیر ولی با جاه طلبی بسیار ظهور کرده بود همگام شدن.

    _مورد بعدی به کپی کاری ها و بعضا سرقت ادبی هایی برمیگرده که بعضی ها با وقاحت تمام اون رو انجام می دن(
    البته توی این مورد استثنا موضعم یکم فرق داره چون مواردی مثل کپی کاری و قانون کپی رایت و کپی کاری از محتوا های خوب؛به نظرم یکم پیچیده ست).

    مثلا آیا کپی کاری هایِ افرادی مثل”بهزاد چاووشی” از حرف ها و مقالات و کتاب هایی که آقای دکتر آذرخش مکری عزیز معرفی میکنن،اگر جنبه های اخلاقی و حقوقی و حتی اینکه خیلی وقت ها این کپی کاری ها اتفاقا به ضرر بهزاد چاووشی تموم شده چون بخاطر کپی کاری یا برش زدنِ بد از حرف های دکتر مکری،مطالب ناقص در اومدن یا حتی دقیقا متضاد اون چیزی بوده که دکتر مکری در انتها نتیجه گرفتن چون اومدن آبی که از سرچشمه میومده رو از وسطای راه که گِل آلود بوده برداشتن؛و بردن و جایِ دیگه در قالب پور.ن محتوا به عنوان آبِ سرچشمه جا زدن!

    ولی خب سوالی که پیش میاد اینه که آیا اگه بخوایم از نظر هزینه و فایده حساب کنیم و با نگاهِ استراتژیکِ بلند مدت توام با تفکر سیستمی به ماجرا نگاه کنیم،آیا کپی شدن و سرقت غیراخلاقی از آثار دکتر مکری ولو به صورت ناقص،توی این مارکتی که افرادی مثل مرتضی جاوید و علیرضا آزمندیان و پریسا نصری فعالیت میکنن؛ مفید”تر” نیست!؟

    { از بس طولانی شد؛باید این رو توی کروشه بگم:) که،با همین وضع وانفسایی که توی این زمینه ها وجود داره؛هستند کسایی که دارن با تمرکز و مهارت،وبدون هیچ حاشیه ای پیش میرن.مثلا در زمینه آموزش روابط و چیزهایی مثل روابط عاطفی،فردی رو میشناسم که حتی کسانی مثل دکترشیری یا همین پریسا نصری و … مطالبشون رو عینا یا با اقتباس کپی برداری میکنن و با قیمت های گزاف و اضافه کردنِ مطالب زرد برای جذب مخاطب،با قیمت های میلیونی به مردم می فروشن.}
    البته تسلط ایشان در زمینه هایی مثل شناخت دنیای زنانه و … تقریبا به حدیه که مراجعین شون به شوخی بهشون میگن “خواجه حرم سرا” 🙂
    البته به غیر از زمینه روابط و بحث عاطفی و زوج درمانی و خانواده درمانی؛در زمینه های دیگه ای هم صاحب نظر ان؛دوست نداشتم در مورد یکی از افراد مهم زندگیم که خیلی هم دوستشون دارم اینقدر سطحی و ساده صحبت کنم ولی احتمالا بعدتر مطلبی راجع به ایشان بنویسم. و امیدوارم که بتونم ایشون رو هم خصوصی تر به هیوا معرفی کنم.

    _قالب دومی که به نظرم رسید و جرقه اش توی ذهنم زده شد،پیوند اینکه چرا مردم ادعاهای شیادها و برخی از افرادی که معلوم نیست چطور به رسانه هایی مثل رسانه ملی راه پیدا میکنن و مردم رو اغوا می کنن و رابطه اش با مواردی مثل جهل توده مردم یا نداشتن آموزش های درست یا حتی مواردی مثل کم هوشی و حماقت مردم به ذهنم رسیده بود که میخوام بخشی از مساله رو از زاویه کتابی که این هفته دکترمکری معرفی کردن به صورت نظر شخصی و طبیعتا آلوده به تجربیات شخصی و پیش داوری ها و ناکامی های وجودی خودم بررسی کنم.

    کتاب (Scientifical Americans) اثر Sharon A. Hill،و ترجمه ای که دکتر مکری براش پیشنهاد دادن،”آمریکایی های علمیانه” ست.
    بخشی از این کتاب به طور خلاصه به این می پردازه که چرا ما در عصر انفجار اطلاعات،بازم شاهد علوم و باورهایی مثل:مراکز جستجوی ارواح،فرازمینی ها و بشقاب پرنده و … هستیم و همچنان این موضوعات طرفداران فراوانی دارن و خیلی ها محتوا های این برنامه هارو باور دارن و اونا رو علمی تلقی میکنن.
    یکی از جنبه هایی که توی کتاب بهش اشاره شده اینه که:خیلی از افراد توانایی تفکیک روش شناسی دقیق علمی از شبه علمی رو ندارن و با شنیدنِ اصطلاحات پیچیده فیزیک و زیست شناسی و… و دیدن عناوینی مثل”پژوهشگر” و “کارشناس” (شاید بتونیم در نمونه های بومی به چیزایی مثل سلطان حافظه و پروفسور و قانون جذب اسلامی اشاره کنیم)به محتوای صحبت ها اعتمادی نمی کنن.

    طبق گفته کتاب،از طرفی هم اشتیاق به دانشمند بودن و خود رو نظریه پرداز نامیدن،و برگزاری کنفرانس و سخنرانی در بین انسان ها روز افزون عه. و ظاهرا قوانینِ سفت و سختی علیه اون هم توی غرب در نظر نگرفتن(دیگه ایران بماند).

    یعنی به موازات علم،یک جریان پررنگ علم نما وجود داره که تاحدی هم سودآور و سرگرم کننده ست و اتفاقا خیلی جذاب هم ادایِ علم رو در میاره!

    آقای دکتر مکری معتقدن که شاید بتونیم نسبت علم به این علوم کاذب رو شبیه دارو به پلاسبو در نظر گرفت. و شباهت هایی بین مکانیسم شبه علم بادارونما وجود داره!

    و به عنوان حسن ختام بریم سراغ پی نوشت ها 🙂

    *اول اینو بگم که ممکنه بخش های زیادی یا حتی همه نوشته هایِ بالا به قول هیوا،یه جور تئوری پردازی و قصه بافی باشه صرفا برای اینکه این مطالب رو فرافکنی کرده باشم یا نخوام با ناکامی های وجودی خودم روبرو بشم یا به قول
    مولوی: پیش چشمت داشتی شیشۀ کبود/ زان سبب عالم کبودت می نمود!

    *دوم اینکه به نظر خودم آشفته نویسی و زیاده گویی هایِ زیادی توی نوشته بالا بود و فکر نکنم بشه نتیجه خاصی ازش گرفت،فقط یه سری از چیزایی که با خوندن پست هیوا توی ذهنم جرقه زد رو نوشتم.

    * پیش نویس این کامنت رو همون شبی که هیوا تازه پست رو آپلود کرده بود نوشتم و این چند روز بخاطر اهمالکاری و کارای متفرقه دیگه نتونسته بودم کاملش کنم .

    **پی نوشت آخر:باتوجه به اینکه اسم افراد مختلفی توی کامنت اومد و تازه کلی ام خود سانسوری کردم که لحنم رو کنترل کنم،باز امیدوارم گونی که آماده میکنن برای اینکه منو بندازن توش،زیاد تنگ نباشه :)))))

    1. مرسی امیرحسین
      کامنت خیلی طولانیت رو خوندم و خیلی هم خوشم اومد
      این چند روز “مگسان بازار” نیچه رو خیلی گوش میکردم (با صدای افشین ید اللهی). در حین خوندن کامنت هم اون تو ذهنم بود که رسیدم به اون نقل قول تو از نیچه. برام جالب بود.
      موضوعات خیلی زیادی رو مطرح کردی
      تقریبا با همشون موافقم. میگم تقریبا چون در مورد بعضی هاشون میشه بحث کرد (مثلاً رابطه ژن و استعداد و موضوعات علمی). البته با مرزها و محدودیتهایی که وجود داره کاملا موافقم. همه این روشها و تکنیکها در چهارچوب همون مرزها کار میکنه. اما اینکه این مرزها کجا هستند و چقدر میشه جلو رفت سوال مهمیه و خیلی میشه در موردش بحث کرد
      الان میگم کاش توی پست به کتابهای باشگاه مغز دکتر حامد اختیاری یا دوره هاش در مکتب خونه هم اشاره میکردم که به جنبه علمی تر داستان اهمیت داده بشه (کتابهای جدیدترش رو بیشتر دانشجوهاش مینویسن. به نظرم ضعیفترن).
      سر فرصت سعی میکنم چند مورد دیگه رو هم در جواب کامنت خوبت بگم
      ولی در کل حواسم باید به این نکته هم باشه که چی در درون ما میگذره که واکنشمون نسبت به دیگران (مثلا همین حضرات) به این شکله و روش موثرتر و درست ترش چیه؟ اینها سرنخ های خوبی هستن برای تحلیل خودمون. سرنخ هایی که خودم دارم روشون کار میکنم

      مثلاً محمدرضا رو اگه نگاه کنی میبینی خیلی خیلی قوی کار خودشو داره میکنه. بعضی وقتها اینهارو هم با دو جمله میزنه نابود میکنه اما خیلی درگیرشون نمیشه.
      (موقع گوش دادن “مگسان بازار” و بحث تنهایی خیلی یاد محمدرضا و آدمهای خاصی مثل او میفتم)
      در آخر دوست دارم چند بخش از فایل صوتی که گفتم رو بگذارم اینجا (اینم بگم که با همه این صحبتهای نیچه ارتباط نمیگیرم. ولی بعضی بخشهاش فوق العاده ست):
      “پایانِ تنهایی آغازِ بازار است؛ و آن جا که بازار آغاز می‌شود، همچنین آغاز هیاهوی بازیگرانِ بزرگ است و وِز وِزِ مگسان زهرآگین.”
      “بگریز، دوستِ من، به تنهایی‌ات بگریز! تو را از مگسانِ زهرآگین، زخمگین می‌بینم. بگریز بدان‌جا که بادِ تند و خُنَک وزان است.
      به تنهایی‌ات بگریز! به خُردان و بیچارگان بس نزدیک زیسته‌ای. از کینِ پنهانِ‌شان بگریز. آنان در برابرِ تو سراپا کین‌اند و بس.
      بیش از این برای راندنشان دست میاز! آنان بسیار اند و سرنوشتِ تو مگس تاراندن نیست.”

      “سرنوشتِ تو مگس تاراندن نیست”

      1. محمد بهرامی

        سلام، هم کامنت طولانی امیرحسین و هم کامنت شما رو خوندم.
        چند وقتی هست خیلی فکرم درگیر این هست که در این بمباران اطلاعات و وعده و عیدهای فراوان آدم هایی مثل جاوید و عباس منش و شیری و تعداد خیلی زیاد که شاید خوب نباشه اسم زیادی رو بیارم و … چطوری میشه آدم هایی مثل آذرخش مکری و سرگلزایی و وریا امیری و تقی کیمیایی اسدی و حامد اختیاری رو پیدا کرد.
        حالا شاید شما بگید چرا این همه حساسیت؟
        باور کنید کیفیت گروه اول آنقدر پایین هست حتی اگر دقیقه ای وقت برای انها بگذاری مثل اینکه وقتت را آتش زده ای.
        گروه اول یه جوری مسائل رو می گن که پیچیده ترش می کنن (حالا علتش رو نمی دونم، شاید می دونم امان دوست ندارم اون جوری بنویسم)
        نمی دونم بیشتر بنویسم یا نه؟
        حیفم میاد بگم توی این بازار شلوغ محتوا، میشه از طلا تا آشغال پیدا کرد اما حقیقتاً هنوز متد خوبی پیدا نکرده ام (البته روشی رو پیدا کردم اما آنقدر ساده هست که اگر جایی بگم ، میگن سرکاریه)
        اینجا هست که هیوا جان رو درک می کنم در مورد “ساماندهی ذهن ” گفته بود

        مثالی بزنم و زیادی ننویسم
        من خیلی متاسفانه موسیقی بلد نیستم و چند وقتی بود کتاب و حتی ویدئو داشتم تا نت خوانی و همچنین دستگاه ها و ردیف های موسیقی رو متوجه بشوم و هیچ چیزی نمی فهمیدم و اون آدمه که خوب توضیح بده رو پیدا نکرده بودم تا اینکه “محمد خدادادی” رو تو یوتیوب پیدا کردم و واقعاً متد تدریس عالی داره
        حالا تعمیم بدهیم به بقیه موضوعات، مطمئناً کلی موضوعات هست که خیلی قشنگ و متد خوب و بیگ پیکچر به آدم بگویند (مثلاً آذرخش مکری و وریا امیری)
        خیلی وقت ها ماها هم می گیم یه وقت شخصی رو معرفی نکنم که …

        اما متاسفانه اینها آنقدر متواضع و بدون ادعا هستند که تو غوغای اون شارلاتان ها (می تونم اسم 20 نفر رو بیارم فقط اسم چند تا رو اول کامنت آوردم چون امیرحسین گفته بود) – خوب پشت امیرحسین قائم شدم 🙂

        1. آره محمد میفهمم حرفهاتو
          تا حدی طبیعیه
          همیشه اینطوری بوده و خواهد بود
          گاهی بیشتر گاهی کمتر
          از طرفی کسایی که قوی هستن نسبت به کسایی که بیشتر دیده میشن، ضعفهای جدی در انجام بعضی کارها دارن (مثلاً در رساندن حرفهاشون به گوش مخاطب)
          برای نمونه دکتر آذرخش رو که تا حدودی اطلاع دارم تقریباً همه کارها حتی ساخت اسلاید رو خودشون انجام میدن ولی کسی مثل اونهایی که شما اسم بردی برای هر کاری آدم دارن (ادیت ویدئو، انتشار و …). سیستم و فرآیندهای مشخصی هم برای انجام بیشتر کارها دارن
          البته موضوع پیچیده ایه و ابعاد خیلی زیادی داره
          بابت معرفی محمد خدادادی هم ممنونم. منم به این موضوع علاقه دارم. ذخیره ش کردم که بعداً بیشتر پیگیریش کنم

  7. زهرافلاحی

    سلام هیواجان
    موضوع استراحت ذهنی توجهمو جلب کرد. چون دغدغه این روزای من شده.
    بحث  تفریح کردن یا استراحت مناسب بعد از کار فکری زیاد و بازیابی انرژی و تکنیکهای آن. یا روشهای پاداش دادن به خود بعد از انجام کارهای چالشی و پیداکردن انگیزه بیشتر(نمیدونم جمله اول و دوم یکسانن یا به هم ربط دارن و دقیقا هم نمیدونم نیاز فعلی من بیشتر کدومه)
    و این سوال که آیا مهمه بدونیم دلیل این خستگی ذهنی و کاهش انرژی چیه تا بدونیم کدوم راهکار یا تکنیک براش مفیده؟ عواملی مثل:
    بی نظمی در ذهن
    اضطراب
    نشخوار فکری
    یا صرفا کار فکری زیاد؟
    (یا مجموعه این عوامل)
    درسته شاید بتونم با سرچ کردن به منابعی برسم (روشی که معمولا پیشنهاد میدی و خیلیم عالیه) اما با معرفی شما خیالم بابت مفید یا علمی بودنش راحت میشه. بماند که خوندن پستها و کامنتهات لطف دیگه ای داره. خیلی زیرپوستی خواستم بگم لطفا اگه وقت و حوصله داشتی یه مطلب اختصاصی در موردش بنویسی:)
    ممنونم

    1. سلام زهرا جان،
      من توی این پست و پستهای یدگه این همه نق زدم به جون کسایی که در مورد حوزه ای که توش صلاحیت ندارن ادعا دارن.
      برای همین نمیتونم در مورد این موضوعات زیاد حرف بزنم هر چند نمیتونم خیلی جلوی خودمو بگیرم
      ولی به هرحال نظر شخصی و تجربه خودم در این زمینه رو مختصر همینجا میگم
      برای همه این گزینه ها حالتهای مختلفی وجود داره
      که نیاز به بررسی داره
      بعضی وقتها ممکنه دارو نیاز داشته باشیم. یعنی ممکنه مثلا وضعیت شیمیایی مغزمون از تعادل خارج شده باشه یا نیاز به مداخله بیرونی داشته باشه. اینجور وقتها خیلی خیلی راحت ممکنه با یه داروی ساده که نیم قرن پیش ساخته شده، بشه مشکل رو به راحتی تا حد زیادی حل کرد. کاری که با روان درمانی و هزار تا تکنیک سطحی که اینجا و اونجا میشنویم نشه انجام داد
      اما به نظرم در غالب موارد رواندرمانی و تراپی لازمه. گزینه من الان همون IFS هست که این همه در موردش صحبت کردم ولی به نظرم مدلهای مفید زیادی داریم (به IFS نمیرسند :)) )
      در سطح سوم، میتونیم از تکنیک های خیلی زیادی استفاده کنیم مثل مدیتیشن، طبیعت، تکنیکهای مربوط به بدن (مثلا کارهایی که ویم هاف میگه مثل تنفس قدرتی یا در معرض سرما قرار گرفتن) و تکینکهای بی شمار دیگه
      ولی به نظرم تکنیک های هر سطح وقتی موثره که در سطح قبلی مشکل جدی نداشته باشیم
      وگرنه اثر کوتاه مدت خواهد داشت
      و بیشتر باعث میشه توی ذهنمون دچار چند پارگی و جدال درونی و سرزنش و اینها بشیم
      اینهارو خیلی با عجله نوشتم امیدوارم به درد بخوره

  8. سلام و وقت بخیر
    خیلی مطلب روشن کننده‌ای بود.
    شما دغدغه‌های جالبی دارید.
    دغدغه‌هایی که در لایه‌ی ناخودآگاه خود من هم وجود داره، اما بهشون به صورت خودآگاه و منظم فکر نکردم.
    برای همین مطالب شما شیرین هستش.
    امیدوارم که هر روز که از خواب بیدار میشم، یک مطلب آموزنده از شما بتونم که بخونم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *