جستجو در روشنایی

چند هفته پیش در متمم این کارتون را دیدم:

تداعی که به ذهن من رسید و آنجا نوشتم این بود:

ما معمولاً در سطح میخواهیم مسائل رو حل کنیم اما بازی واقعی در عمق در جریانه. عمقی که معمولاً ازش بی خبریم. مهره هامون رو هم باید ببریم اونجا بازی کنیم.

(میان نوشت: خیلی وقتها وقتی یک سری مفاهیم و نکات به ذهنم میاد، تصویر و نمودار و حرکت و … به ذهنم میرسه. از جمله مواردی که در این نوشته میگم.)

تصویر بعدی که بعد از دیدن کارتون بالا به ذهنم رسید، این بود:

چون به نظرم تعداد مهره های پشت صفحه شطرنج بسیار بیشتر است، چنین تصویری مناسبتر است. به جز تعداد مهره‌ها، پیچیدگی بازی های آنجا بسیار بیشتر است.

اگر بلد بودم کارتون بکشم، به جای چیدن یک مجموعه مهره شطرنج، گرافی از صدها مهره می کشیدم که پیچیدگی و داینامیسیتی و پویایی آن را بهتر نشان دهد. چیزی شبیه به تصویر زیر با تعداد زیادی مهره با تنوع بالا:

 

شاید اگه به جای دو لایه‌ی سطح و عمق که در کارتون شطرنج و کوه یخ داشتیم، از نور و تاریکی استفاده کنیم بهتر باشد. چرایی این را در ادامه توضیح میدهم.

تصویر مرتبطی که به ذهنم می‌آید همان مثال معروف جستجوی آنچه در خانه گم شده، زیر نور چراغ خیابان هست که همه ما شنیدیم. در انگلیسی به این پدیده street light effect می‌گویند.

نور و تاریکی در اینجا می تواند اشاره به موارد زیادی داشته باشد از جمله:

  • خوداگاه و ناخوداگاه
  • آنچه الان در حافظه داریم و آنچه به خاطر نداریم ( اما ممکن است بعداً به خاطر بیاوریم)
  • دانسته ها و آنچه نمی دانیم
  • داخل و خارج از پارادایم و مدلی که داریم
  • حتی شاید بشه مفهوم Default mode network در نورولوژی را نور در نظر گرفت
  • و …

به عبارتی، ما معمولاً در حال جستجوی کلیدهای مشکلاتمان در روشنایی هستیم.  به ندرت به این فکر میکنیم که این کلیدها ممکن است در تاریکی باشند؛ آن هم تاریکی‌ای که غالباً از آن بی خبریم.

چگونه ممکن است در جایی جستجو کنیم که از وجود آن بی خبریم؟

معمولاً تنها کاری که ما انجام می‌دهیم، گشتن در روشنایی است؛ روشنایی شخصی خودمان. برای مثال:

– وقتی در جواب هر سوالی بر اساس آنچه الان می دانیم، جواب می دهیم در چنین حالتی به سر می بریم.

– وقتی سهم اطلاعاتی که دیرتر دریافت کرده ایم را در تصمیم گیری پررنگ تر می‌کنیم، در چنین حالتی هستیم. در اینجا، در دسترس بودن اطلاعات موجود در حافظه را با وجود نور یکی گرفته ام: در روشنایی می توان جستجو کرد، به آنچه الان در ذهن داریم هم می توان دسترسی داشت (خطای تمرکز بر آخرین اطلاعات ).

–  وقتی قصد داریم مثلاً با اهمالکاری مقابله کنیم در چنین حالتی به سر می بریم (بعداً یک پست در موردش مینویسم. الان خلاصه بگویم که به نظر من غالب مشکلاتی که ما درگیر حل آنها هستیم، مشکل اصلی ما نیستند. برای مثال، اهمالکاری مشکل اصلی ما نیست.  مشکل اصلی ما آن روی سکه است)

کمی اغراق کنم: بیشتر رویارویی های ما با مسائل و موضوعات از جمله با خودمان از این جنس است.

این نوشته را اینجا به پایان می برم. در این نوشته از استعاره مهره و شطرنج و بعد سطح و عمق و در آخر نور و تاریکی گفتم. بعداً استعاره دیوار و غار را هم اضافه می کنم.

4 دیدگاه دربارهٔ «جستجو در روشنایی»

  1. محمد حسن بهرامی

    سلام هیوا جان،
    مطلب این پستت یه جورایی به متد IFS مرتبط نمی شه؟ البته به علت اینکه این روزها خیلی یوتیوب نگاه می کنم هنوز بیشتر از سی صفحه نخوندم. ( یه شخصی می گفت که عجیب ترین یا جزو عجیب ترین فیل تر کردن ها همین بلاک کردن Yuotube هستش واقعاً ما به منبع عظیم و تاثیرگذاری مثل یوتیوب دسترسی نداریم)

    ضمناً mind field رو که معرفی کردی از یوتیوب نگاه می کنم. از تو مجدد جهت معرفی ت تشکر می کنم.

    امیدوارم موفق باشی

    1. سلام محمد حسن جان،
      نه ارتباط مستقیمی به IFS نداره. اما به نظرم فرآیند رویارویی با خودمون بهترین مصداق برای این موضوع هست.
      – خوبه که داری مایند قیلد رو میبینی

  2. من یه تجربه یا حس یا دریافت رو که این روزها بهش رسیدم وکمی با این متن به خصوص انتهاش ارتباط داره میگم:
    یه سری مسائل رو تا یه سطحی حل می کنیم با یه سری دستورالعمل ها، یا حتی به سطحی از درون هم راه پیدا می کنیم، اما از یه جایی به بعد تغییر اتفاق نمیفته و توقف می کنیم و یا به کندی پیش میره، من با خودم میگم چرا نمی تونم به شیوه دیگه ای عمل کنم، الان به نقطه ای میرسیم که باید حل مشکل رو از یه جای دیگه جست و جو کرد و پیدا کردن اون سخته…

    1. آره میفهمم حرفتو
      ما معمولا فکر میکنیم خودمون رو میشناسیم
      و این فکر هم درست به نظر میرسه چون هیچوقت سفر به سوی این تاریکی که گفتم رو شروع نمیکنیم. توی روشنایی میچرخیم
      گاهی بعضی هامون به سمت این تاریکیه میریم و مدام غافلگیر میشیم با دیدن بخش هایی از خودمون که فکر نمیکردیم جز ما باشه. مثل رویارویی با یه سرزمین ناشناخته
      یاد جمله اول کتاب تبارشناسی اخلاق نیچه افتادم: “ما خود برای خود ناشناخته ایم، ما اهل شناخت. و به دلایل درست. ما هرگز پی خود نگشته ایم- پس چگونه تواند که روزی خود را بیابیم؟ …”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *