کسانی هستند که آنچه دنبالش هستند را در هسته دین پیدا نمیکنند. البته در اینجا معمولاً دین به یک دین و حتی مذهب مشخص تعبیر میشود چون به طور پیش فرض بقیه را کنار میگذاریم. در برخی موارد هم میگوییم دین اما در واقع جنبه فقهی آن را در ذهن داریم.
خیلیها دنبال جایگزینهای مشابهی میروند. یکی میشود سروش که میخواهد اصلاحات ایجاد کند. یکی میشود دکتری شیری و امثالهم که میخواهند علامه جعفری و یونگ را به هم پیوند بزنند (“حاج آقا یونگ”). یکی میرود سمت هندوستان، دیگری شیفته بودا میشود. یکی به حافظ و خیام میگوید حضرت و مریدش میشود. یکی در عرفان قدیم گم میشود و …
کسانی هم هستند که فرض میکنند هر چه داخل دین است، انحصاراً دینی است و آن را کنار میگذارند.
عدهای هم میگویند دین، تجربه چند هزار ساله بشر است؛ به قول هلاکویی مانند مرغی است که به عنوان یک طعام، هم گوشت دارد، هم پر و استخوان.
آلن دو باتن هم در یکی از تدتاک هایش، صحبتهای مرتبطی درباره این مرغ دارد.
سم هریس که یک نورلوژیست و فعال اجتماعی است کتابی دارد به اسم Waking Up. زیر عنوان کتاب این است: A Guide to Spirituality Without Religion. او در این کتاب، Spirituality را در یک کانتکست و زمینه علمی مورد بررسی قرار میدهد.
دیگران هم در این زمینهها، بسیار گفتهاند و نوشتهاند.
من در سالهای گذشته چنین معنویتی را در دو جا پیدا کردهام.
۱- سایکدلیکها (#سایکدلیک)
۲- Internal Family Systems (#IFS)
قبلاً به صورت بسیار پراکنده و ناقص (به عنوان تمرین وبلاگنویسی)، در مورد هردوی اینها صحبت کردهام. در آینده سعی میکنم بهتر و منسجم تر این کار را انجام بدهم.
بسیار میشود در این رابطه صحبت کرد. فعلاً فقط دو به دو سرنخ اشاره میکنم و حرفهایم را تمام میکنم.
۲- فصل هشتم کتاب Parts work با عنوان Connecting to Inner Guidance
پینوشت ۱: با کلی خودسانسوری و حساسیت این صحبتها را نوشتم. فکر کنم مشخص است که خطهایی از لابلای این خطوط نوشته شده حذف شده است.
پینوشت ۲: میشد این موضوع را بسیار جامعتر نوشت اما راستش این قصد داشتم درباره موضوع دیگری بنویسم بعد دیدم لازم است اول به دو سرنخی که در پایان گفتم اشاره کنم. برای همین گفتم بد نیست آن را در پست مستقلی بنویسم. نشستم سریع بخشی از چیزهایی که در ذهن داشتم را نوشتم.