قبلاً کمی در مورد کلمات صحبت کرده بودم.
در این نوشته، از یک زاویه دیگر این موضوع را توضیح میدهم.
در جریان مدیریت کرونا، کلمات عجیبی مانند عملیات سرکوب کرونا و موارد متعدد دیگر را در رسانهها میدیدیم. نیازی به توضیح نیست که کسانی و نهادهایی که پشت این پروژهها هستند، نظامی و انقلابی هستند و با همان نگاه قصد دارند مسائل پیچیده دیگر را حل کنند.
اینها احتمالاً اگر بخواهند به همین شیوه قفلی را هم باز کنند، “به آن حمله میکنند و به زور آن را از پا در میآورند.”
اگر بخواهند یک فساد سیستمی را هم حل کنند، خشمگین میشوند دنبال یک “دشمن” مشخص میروند و او را “مجازات” میکنند و آن را “هلاکت” میرسانند.
به هرحال، کلماتی که اینها استفاده میکنند، جهان بینی و رویکرد آن را توضیح میدهد. به همین دلیل من اگر چنین تیتر معنیداری ببینم تعجب نمیکنم (تیتر: “پلنگی پوشان ناجا؛ از مقابله با اغتشاش گران تا سرکوب کرونا”). نیازی هم به اشاره به “پلنگی پوشان” نیست. چون مشخص است چه کسی هم اغتشاشگران را سرکوب میکند هم ویروس کرونا را.
اگر یک تحلیلگر و متخصص این امور را بیاوریم (برای مثال متخصص اپیدیمولوژی)، نه خشمی خواهیم دید نه کلماتی مانند سرکوب و عملیات را خواهیم شنید. آنها به شیوه دیگری احساس، فکر و عمل میکنند و از کلمات متفاوت، دقیق و درستی استفاده میکنند.
اجازه بدهید به جای یک سیستم، یک فرد را مثال بزنم.
چند وقت پیش این را در صفحه شخصی یک نفر دیدم و خواندم:
کلماتی مانند چموش، قدقلق، تقلا و کلمات ابداعی و تربیت_غلط! هم نگاه این فرد را لو میدهد. قطعاً اگر این متن ادامه پیدا کند، کلمات دیگری از همین جنس خواهیم دید:
این فرد، نادانسته (در ناخوداگاهش)، این گفتگو را یک مبارزه بوکس میداند. او سیلی میزند، او حریف بدقلق و چموشش را گوشه رینگ گیر میاندازد و او را شکست میدهد (یعنی به گریه میاندازد).
این شخص، داستان را ادامه میدهد؛ با همین ادبیات و در همین چهارچوب فکری. کلمات نگاه فکری او این است. قصد دارد به آدمها کمک کند اما تخصص این کار را ندارد. بدتر از آن اینکه از بیسوادی خودش بیاطلاع است.
در مدل ذهنی او، مقاومت مخاطبش شبیه است به گارد حریف؛ چیزی که باید به زور آن را کنار زد.
اگر تخصص این کار را داشت، میدانست نباید در نگاه یک منتقد، او را به توجیهتراشی تقلا برای فرار و بهانه آوردن متهم کند یا از جایگاه یک بوکسور به او حمله کند. میدانست اینها دفاعهای روانی هستند و با احتیاط باید با آنها کار کند. میدانست که امنیت فعلی او وابسته به اینهاست. میدانست که زخمها و دردهایی پشت این دیوار دفاعی وجود دارد. میدانست مقاومت به معنی این است که نباید به این شیوه جلوتر برود. باید تا حد امکان اطلاعات بگیرد و بداند که این گره کور چطور میتواند به شکلی ظریف و مهربانانه باز میشود.
باید اعتماد او را جلب میکرد و امنیت او را تامین کرد و با اجازه خود او از دفاع روانی او عبور میکرد؛ آن هم در زمان مناسب و به روش درست. او از تمام اینها بی اطلاع است. در واقع مهمترین موضوعات را نمیداند به همین دلیل فکر میکند ناخوداگاه (که موضوع بسیار مهم و کلیدی است) چیزی است که میشود به آن سیلی زد!.
یک آشپز خوب، میداند کی کدام ادویه را اضافه کند. او هرگز خاک یا فضله گوسفند را داخل غذایش نمیریزد. اما یک ناآشپز ممکن است این کار را بکند. درست مانند کسی که وسط تراپی از سیلی و رینگ حرف میزند.
این را هم بگویم که از نظر من این گفتگو، یک تراپی است نه یک گفتگوی عادی. در نتیجه بهتر است توسط یک رواندرمانگر انجام شود یا کسی که حداقلها را میداند. وگرنه نیازی به چنین تحلیل سختگیرانهای وجود ندارد.
در آخر مایلم این موضوع را گره بزنم به IFS و بگویم که بخشی از ما میتواند در ادبیاتش از کلمات خاصی مانند مثالهای بالا استفاده کند و چنین نظام ذهنی و مدلی داشته باشد.
در مورد تفسیر اینکه بخشهای مختلف ما از کلمات متفاوتی استفاده می کنند یا چقدر مفید و سالم است که در مورد یک موضوع واحد، چند رویکرد متفاوت داشته باشند صحبت نمیکنم که بیش از این بحث به درازا نکشد.
پینوشت ۱: صحبتهایی که در مورد این شخص گفتم، مربوط به چند بخش او است؛ نه کل وجود او. در نتیجه ممکن است در برخی زمینهها حرفهای درستی بزند یا به درستی عمل کند.
نکته آخر اینکه صحبت من درباره اهمیت کلمات و موضوعات مرتبطی است که به آن اشاره کردم. به قول خارجیها: It’s not personal, It’s just business.
پینوشت ۲: اگر بخواهم چنین موضوعی را از زاویههای مختلف بررسی کنم و توضیح بدهم، نیاز به ساعتها زمان هست. بنابراین میتواناما و اگرها و تبصرهها و روهای دیگر سکه و جنبههای مختلف آن را فعلاً رها کرد و صرفاً به آن نکتهای که مدنظر است توجه کرد.
خوشحالم که متن تو رو در مورد نوشته خودم میخونم
یادم اومد در مورد کیه هیوا،
اون خانم اعتیاد جن/سی داشت و زندگیش داغون، بعد چند سال مشاوره روانشناسی، اتفاقی با هم دوست شده بودیم (بدون اینکه از گذشتش بدونم). خروجی نهایی اون دوستی و گفتگوها، به نفعش بود (یعنی خودش اینو میگفت و نقطه عطف میدونست).
جلسه کوچینگ نبود، پارتنری بود که ازش مشورت میگرفت، رابطه فقط همآغوشی نبود، ساعتها و روزها گفتگو بود در میانهی دوستی…
اما در مورد کلمات، همچنان درست میگی، کلمات نشانههای بسیار خوبی هستند برای فهم دنیای درون.
اما این کلمات، «روایت من» از یک «رویداد» هستند، الان که میبینمش، به «روایتگری خودم» شک میکنم (دایره کلمات و احتمالاً مدل جهانبینی خودم). در مورد محتوای جلسه، هنوز بعد مدتها رضایت دارم (تاثیر مثبت دومینوی بعد اون جلسات رو در آخرین گفتگویی که ماه قبل با هم داشتیم و اون حالا قارهای دیگری زندگی میکنه؛ میدیدم).
باید روایتگری خودم و کلماتم رو از نو ببینم یا به قول تو ببرم در یک فضای ابری و پرتکرارترینها رو شناسایی کنم. نتایج بسیار خوبی برام ایجاد میکنه.
ممنونم سجاد
– من از این کیس واقعی خبر نداشتم و با این فرض که لازم نیست خبر داشته باشم، این موضوع رو تبدیل میکنم به یه سوژه تا به بهانه اون یه حرفهایی رو بزنم. وگرنه اگه در مورد یک کیس خاصی قرار باشه صحبت کنیم، صحبتهای متفاوتی خواهم زد (یا سکوت خواهم کرد).
– قبول دارم همین صحبتهایی که من نقدشون میکنم میتونن مفید باشن.
برای کرونا، هم واکسن فایزر میتونه مفید باشه، هم هیدروکسی کلرکین، هم روغن بنفشه. هر کدوم به یک علتی. برای مثال واکسن فایزر مستقیماً روی ویروس کرونا اثر میگذاره اما روغن بنفشه با اثر روانی که داره سطح استرس رو میاره پایین و امنیت بدن رو بالا میبره (احتمالاً).
برای موضوعات روانی هم گاهی یک فال ساده میتونه یه تلنگر قوی باشه برامون یا باور به ماه تولد، یک صفت شخصیتی خاص رو در ما تقویت کنه.
CBT هم میتونه مفید باشه، نگاه مذهبی هم همینطور یا یه قرص خاص.
اما اثرات جانبی و منفی رو هم باید در نظر بگیریم.
برای مثال چنین صحبتهایی (که من زاویه داشتم نسبت بهش) میتونه بخشی از وجود شخص رو با بخش دیگری از وجودش در دو جبهه مخالف قرار بده و یک قطبیت و جنگ درونی رو موجب بشه؛ یا حداقل جنگ درونی که وجود داره رو به سمت صلح نبره.
یا بخشهای رنج دیده و زخمیش دیده نشن، بهشون فشار بیاد و گوشه رینگ گیر کتک بخورن (و گریه کنن). شاید در اون لحظه نوازش و دیدن اون بخشهای زخمی و رنجور اثر بهتری داشته باشه.
برای مثال اشاره کردی به “اعتیاد جنص ی” و “زندگی داغون”. اینجا ما باید تمرکز کنیم روی دیدن و ترمیم زخم “زندگی داغون” رو بیشتر ببینیم تا توجه به کار اشتباه رفتارهای مربوط به “اعتیاد جنص ی”. چون میدونیم چنین رفتارهایی دقیقاً برای فرار از یک رنج بسیار عیمق و پرت کردن حواس مان از درد هستش. هر وقت اون رنج و درد کنار بره، اون رفتارها هم خود بخود محو میشن (و شکل سالمی پیدا میکنن).
خلاصه برای کار درمان من کلماتی مثل پانسمان و چاقوی جراحی و تخت و بیهوشی رو ترجیح میدم تا چاقو و خون و ضربه و کبودی.
– اون موقع که این پست رو نوشتم یکی بهم پیام داد که چرا اینطوری نوشتی الان کسی جرات نمیکنه پیشت چیزی بگه سریع میای یه پست در باره ش مینویسی :)) از تو ممنونم که به قول دوستان اراذل، مشتی و باجنبه هستی و به اصل حرف توجه میکنی.
– یه پست تکمیلی هم الان نوشتم فکر کنم ربط داره به این موضوع : چشم یا دهان: به بهانه خواندن یک جمله چرند از نسیم طالب
سلام اقای هیوا مدت کوتاهی است که مطالب خوب وبلاگتون دنبال میکنم ولی ساختار وبلاگ جوری که نمیشه مطالب خیلی قبل رو خوند من دسته بندی و چیز دیگه ای ندیدم چون مطمئنم نوشته هاتون خیلی بهم کمک میکنه دوست دارم بتونم تقریبا همه نوشته ها رو بخونم ولی الان واقعا نمیدونم چطوری؟! فعلا فقط اخرین نوشته ها و اخرین دیدگاه ها و چند تا لینک پیوست خوندم ممنونم میشم راهنماییم کنید..
سلام ترانه عزیز،
راستش ساختار خاصی نداره
خودمم خیلی دوستش ندارم
اما مینویسم و به زور خودم رو کنترل میکنم که نوشته هام رو پاک نکنم.
همش تمرینه که به تدریج یه سمت و سویی پیدا کنم و یاد بگیرم بهتر بنویسم.
به همین دلیل نمیتونم در مورد اینکه چطوری بخونیشون توضیح خاصی بدم
سلام
منم چندباری خواستم ازت خواهش کنم که اگه امکان داره دسته بندی موضوعی کنار وبلاگ داشته باشی یا دسترسی به آرشیو تاریخی رو قراربدی تا اگه خواستیم به مطالب قبلی دسترسی پیداکنیم راحتتر باشه. مثلا بعضی مطالبی که مطرح کردی اولویت الان من نیست ولی شاید چندماه دیگه بخوام بهش بپردازم و دوست دارم بدونم چطور به اون مطلب برسم.
ولی چون قبلا هم گفته بودی صرفا برای تمرین داری مینویسی به خودم اجازه ندادم مطرح کنم. اما الان با این بحثی که پیش اومد گفتم شاید بد نباشه بگم تا بدونی حتا همین تمرین نویسندگیت هم برای من و شاید خیلی های دیگه آموزندست.
پ.ن:آقا آرشیو هم نذاشتی اشکال نداره. دندم نرم انقد اسکرول میکنم یا سرچ میکنم تا به مطلبی که میخوام برسم (اصلنم قصد ندارم حس دلسوزیتو بربیانگیزم D: )
سلام
باشه زهرا
طبقه بندی رو اضافه کردم به سایدبار سمت چپ
در آینده سعی میکنم مرتب ترش کنم
ولی فکر کنم فعلا همین کافیه
ممنون. عالیه!
بنظر من هم کلمات قدرت دارند….
هیوا نوشته ات جالب و آموزنده بود خیلی ممنون